اسم ( noun )
• (1) تعریف: something, esp. money, that is illicitly promised or given in return for privileges or favors, usu. to someone in a position of public trust.
• مشابه: graft, hush money, kickback, reward
• مشابه: graft, hush money, kickback, reward
- The congressman was found to have taken bribes and was put under arrest.
[ترجمه گوگل] مشخص شد که این نماینده کنگره رشوه گرفته بود و دستگیر شد
[ترجمه ترگمان] مشخص شد که نماینده مجلس رشوه گرفته است و تحت بازداشت قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مشخص شد که نماینده مجلس رشوه گرفته است و تحت بازداشت قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The judge was offered a bribe, but it was flatly refused.
[ترجمه بهرام] به قاضی پیشنهاد رشوه داده شده بود ولی او قاطعانه رد کرد|
[ترجمه Sans] به قاصی پیشنهاد رشوه داده شده بودولی آن نپذیرفته شده بود|
[ترجمه معین] به قاضی یک رشوه پیشنهاد شد، ولی قاطعانه رد شد .|
[ترجمه گوگل] به قاضی پیشنهاد رشوه داده شد، اما قاطعانه رد شد[ترجمه ترگمان] قاضی رشوه داده بود، اما رک و راست جواب نمی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: anything offered with the intention of influencing or inducing.
• مشابه: hush, incentive, inducement, money, protection
• مشابه: hush, incentive, inducement, money, protection
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bribes, bribing, bribed
مشتقات: bribable (adj.), briber (n.)
حالات: bribes, bribing, bribed
مشتقات: bribable (adj.), briber (n.)
• (1) تعریف: to give or offer a bribe to.
• مترادف: buy, pay off
• مشابه: corrupt, grease someone's palm
• مترادف: buy, pay off
• مشابه: corrupt, grease someone's palm
- He would never have risen to that position if he had not bribed someone in power.
[ترجمه گوگل] اگر به کسی که در قدرت بود رشوه نمی داد، هرگز به آن مقام نمی رسید
[ترجمه ترگمان] اگر به کسی رشوه نداده بود هرگز در این وضع حاضر نمی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اگر به کسی رشوه نداده بود هرگز در این وضع حاضر نمی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to influence, induce, or corrupt by means of bribery.
• مترادف: corrupt
• مشابه: grease someone's palm, induce, influence, pay off, suborn, tempt
• مترادف: corrupt
• مشابه: grease someone's palm, induce, influence, pay off, suborn, tempt