bribe

/ˈbraɪb//braɪb/

معنی: رشوه، پاره، بدکند، رشوه دادن، تطمیع کردن
معانی دیگر: رشوت، بلکفد، بلکفت، پاره دادن، بلکفد دادن، حق السکوت، هر چیزی که شخص را وادار به کاری خلاف قانون یا وجدان کند

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: something, esp. money, that is illicitly promised or given in return for privileges or favors, usu. to someone in a position of public trust.
مشابه: graft, hush money, kickback, reward

- The congressman was found to have taken bribes and was put under arrest.
[ترجمه گوگل] مشخص شد که این نماینده کنگره رشوه گرفته بود و دستگیر شد
[ترجمه ترگمان] مشخص شد که نماینده مجلس رشوه گرفته است و تحت بازداشت قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The judge was offered a bribe, but it was flatly refused.
[ترجمه بهرام] به قاضی پیشنهاد رشوه داده شده بود ولی او قاطعانه رد کرد
|
[ترجمه Sans] به قاصی پیشنهاد رشوه داده شده بودولی آن نپذیرفته شده بود
|
[ترجمه معین] به قاضی یک رشوه پیشنهاد شد، ولی قاطعانه رد شد .
|
[ترجمه گوگل] به قاضی پیشنهاد رشوه داده شد، اما قاطعانه رد شد
[ترجمه ترگمان] قاضی رشوه داده بود، اما رک و راست جواب نمی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: anything offered with the intention of influencing or inducing.
مشابه: hush, incentive, inducement, money, protection
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bribes, bribing, bribed
مشتقات: bribable (adj.), briber (n.)
(1) تعریف: to give or offer a bribe to.
مترادف: buy, pay off
مشابه: corrupt, grease someone's palm

- He would never have risen to that position if he had not bribed someone in power.
[ترجمه گوگل] اگر به کسی که در قدرت بود رشوه نمی داد، هرگز به آن مقام نمی رسید
[ترجمه ترگمان] اگر به کسی رشوه نداده بود هرگز در این وضع حاضر نمی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to influence, induce, or corrupt by means of bribery.
مترادف: corrupt
مشابه: grease someone's palm, induce, influence, pay off, suborn, tempt

جمله های نمونه

1. he attempted to bribe his teacher
او کوشید به معلم خود رشوه بدهد.

2. he tried to bribe the judge
کوشید به قاضی رشوه بدهد.

3. he lowered himself by accepting a bribe
او با گرفتن رشوه خودش را کوچک کرد.

4. to demean oneself by taking a bribe
با گرفتن رشوه خود را خوار و خفیف کردن

5. She had been offered a $50 000 bribe to drop the charges.
[ترجمه گوگل]به او پیشنهاد رشوه 50000 دلاری داده شده بود تا از اتهاماتش کنار بگذارد
[ترجمه ترگمان]او به او ۵۰ هزار دلار رشوه داده بود تا این اتهامات را کنار بگذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The idea of accepting a bribe is repugnant to me.
[ترجمه گوگل]ایده رشوه گرفتن برای من نفرت انگیز است
[ترجمه ترگمان]فکر قبول کردن رشوه برای من نفرت انگیز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The official demeaned himself by accepting the bribe.
[ترجمه گوگل]این مقام با دریافت رشوه خود را تحقیر کرد
[ترجمه ترگمان]این مقام با قبول رشوه از خود کناره گیری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The policeman was offered/given a bribe of 500 to keep his mouth shut.
[ترجمه گوگل]به پلیس پیشنهاد شد/500 رشوه داده شد تا دهانش را ببندد
[ترجمه ترگمان]مامور پلیس پیشنهاد شد که ۵۰۰ نفر رشوه داده شود تا دهانش بسته بماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I wouldn't sully my hands by acceptinga bribe.
[ترجمه گوگل]من با گرفتن رشوه دست هایم را خنثی نمی کنم
[ترجمه ترگمان]دست هایم را با رشوه آلوده نمی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The murderer tried to bribe the judge into convicting him of being unguilty.
[ترجمه گوگل]قاتل سعی کرد به قاضی رشوه بدهد تا او را به بی گناهی محکوم کند
[ترجمه ترگمان]قاتل سعی کرد قاضی را محکوم کند که او را محکوم کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. One of the guys tried to bribe a police officer and finished up in jail.
[ترجمه گوگل]یکی از بچه ها سعی کرد به یک افسر پلیس رشوه بدهد و به زندان افتاد
[ترجمه ترگمان]یکی از بچه ها سعی کرد به یه افسر پلیس رشوه بده و زندان رو تموم کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The idea of accepting a bribe was repugnant to me.
[ترجمه گوگل]ایده رشوه گرفتن برای من نفرت انگیز بود
[ترجمه ترگمان]فکر قبول کردن رشوه برای من نفرت انگیز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He resolutely refused their bribe.
[ترجمه گوگل]او قاطعانه رشوه آنها را رد کرد
[ترجمه ترگمان]او با عزمی راسخ رشوه خود را رد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He tried to make me accept a bribe I hope I would never stoop so low.
[ترجمه گوگل]او سعی کرد مرا وادار کند رشوه ای بپذیرم، امیدوارم هرگز اینقدر خم نشم
[ترجمه ترگمان]اون سعی کرد وادارم کنه که یه رشوه رو قبول کنم امیدوارم هیچ وقت اینقدر پست نشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رشوه (اسم)
bribe, bribery, baksheesh, payola, palm greasing, subornation

پاره (اسم)
bit, part, portion, rag, bribe, fragment, fritter, piece, shred, mammock, scrap

بدکند (اسم)
bribe

رشوه دادن (فعل)
bribe, grease, tamper, palm

تطمیع کردن (فعل)
allure, bribe, buy, buy off

تخصصی

[حقوق] رشوه (دادن)

انگلیسی به انگلیسی

• money or favors given to influence or corrupt another's conduct
illegally give money or favors to influence another's conduct, corrupt
a bribe is a sum of money or something valuable given to an official in order to persuade the official to do something.
if someone bribes an official, they give them a sum of money or something valuable in order to persuade them to do something.

پیشنهاد کاربران

VERB
رشوه دادن
💠 In my opinion, Sir. what you're doing is useless.
You've got a losing hand.
So the greenhorn is teaching me!
But there's a better way.
Alfonso, get the drinks.
...
[مشاهده متن کامل]

Rather than send fish and gifts. . .
Let Clarkson do as he likes.
What?
Yes.
I know he wants to close your business and set up his own.
You tell me to let him install his laboratory?
Yes, let him start and then play your cards.
Just a minute, then what do I do?
Exactly what he's doing to you!
Make him lose face.
You bribe some of his employees.
Add 5 or 6 bottles of infected blood to his stock.
3 or 4 people die, then he's had it.
Right?
No.
And then you take back his laboratory.
میگم آقا، به نظر من این کارا فایده نداره.
به ضررتون تموم میشه آاا.
حالا تو اَنچوچک به من مشاوره میدی!
ولی آخه یه راه بهتری هم هست.
آلفونسو، اون دوا مواها رو بردار بیار.
من میگم بجای ماهی و پیش کشی و این چیزا. . .
بذارید کلارکسون کارش رو بکنه دیگه.
چی؟
بله.
که چی؟
من میدونم، اون میخواد کار - کاسبی شما رو تخته کنه و خودش یه آزمایشگاه راه بندازه.
خب پس تو توقع داری که من بذارم آزمایشگاهش راه بندازه، آره! بیااا !
نه، حالا جلوش واینسا. بذارید کارش حسابی بکنه بعداً ترتیب ش بدید.
صبر کن، صبر کن، صبر کن. . . چیکار کنم؟
همین چیزایی که اون به شما میگه!
یه کاری بکنید آبروش بره.
با سه - چهار تا از کارگراش رو هم بریزید.
زیادم خرج نداره.
پنج - شیش تا خون فاسد یواشکی قاطی خون هاش کنید.
سه - چهار تا میمیرن، خب کلک ش کنده ست دیگه.
نمیشه آقا؟
نه. نمیشه. .
تازه، اون وقت آزمایشگاهش هم میفته دست خودتون.

To bribe someone means to illegally persuade them for a favor with money.
oil the hand ( v. ) ( also oil the fist, …palm )
to bribe
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : bribe
✅️ اسم ( noun ) : bribe / bribery
✅️ صفت ( adjective ) : _
✅️ قید ( adverb ) : _
در نقش اسم:
رشوه - فریب
در نقش فعل:
تطمیع - رشوه دادن - فریب دادن - گول زدن
رشوه دادن
سُلفیدَن.

بپرس