breathy

/ˈbreθi//ˈbreθi/

معنی: با روح، در معرض نسیم
معانی دیگر: توام با صدای تنفس، نفسی، درمعر­ نسیم

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: breathier, breathiest
مشتقات: breathily (adv.), breathiness (n.)
(1) تعریف: of a voice, softened or otherwise altered in timbre by more than ordinary expiration of breath.

(2) تعریف: marked by intentional or unintentional expiration of air that softens or otherwise alters the normal timbre of a wind instrument.

- a breathy style on the saxophone
[ترجمه گوگل] یک سبک نفسگیر در ساکسیفون
[ترجمه ترگمان] یک سبک breathy در the
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His playing is too breathy.
[ترجمه گوگل] نوازندگی او بیش از حد نفس گیر است
[ترجمه ترگمان] بازی اون خیلی breathy
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a breathy speaker
ناطقی که صدای نفس کشیدنش شنیده می شود

2. Its breathy roar seemed too quick, too bold, for the faintness of its light.
[ترجمه گوگل]غرش نفس گیرش خیلی سریع، خیلی جسورانه به نظر می رسید، برای کمرنگ شدن نورش
[ترجمه ترگمان]رعد و برق، خیلی زود به نظر می رسید، برای ضعف its
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Owls and foxes called eerily in the breathy chill.
[ترجمه گوگل]جغدها و روباه ها در سرمای نفس گیر به طرز وحشتناکی صدا می زنند
[ترجمه ترگمان]جغدها و روباه ها به طرز ترسناکی در منطقه سرما خوردگی صدا می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Her voice was suddenly breathy.
[ترجمه گوگل]صدایش ناگهان نفس گیر شد
[ترجمه ترگمان]صدایش ناگهان از بین رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They feature moody, hypnotic backdrops topped with his breathy intoning.
[ترجمه گوگل]آنها دارای پس زمینه های بد خلقی و هیپنوتیزمی هستند که در بالای آن صدای نفس گیر او قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]پس زمینه آن ها مودی و hypnotic بود که با صدای رسا و با آهنگ breathy بر بالای آن قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The actress has a breathy voice that many people find attractive.
[ترجمه گوگل]این بازیگر صدای نفس گیری دارد که بسیاری از مردم آن را جذاب می دانند
[ترجمه ترگمان]بازیگر صدای breathy دارد که بسیاری از مردم جذاب هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The vocals include layers of breathy whispering, voices overlapping like the voices of lovers who have reached the point when all thought is gone.
[ترجمه گوگل]آواز شامل لایه‌هایی از زمزمه‌های نفس‌گیر است، صداهایی مانند صدای عاشقانی که به نقطه‌ای رسیده‌اند که تمام فکرشان از بین رفته است
[ترجمه ترگمان]صدای آواز و صدای زمزمه مانند صداهای عاشق و عاشقی که به نقطه ای رسیده بودند که همه فکر می کردند از بین رفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Her voice was soft and breathy.
[ترجمه گوگل]صدایش نرم و نفس گیر بود
[ترجمه ترگمان]صدایش آرام و آرام بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This makes the voice breathy and horse, and there are a lot of very famous Italians singers for instance that have this horse quality.
[ترجمه گوگل]این باعث می شود که صدایی نفس گیر و اسب سوار شود و به عنوان مثال تعداد زیادی از خوانندگان بسیار معروف ایتالیایی وجود دارند که این کیفیت اسب را دارند
[ترجمه ترگمان]این صدا را breathy و اسب می سازد، و خوانندگان مشهور ایتالیایی بسیار معروف هستند که این کیفیت اسب ها را دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Or you can have a very breathy voice.
[ترجمه گوگل]یا می توانید صدایی بسیار نفس گیر داشته باشید
[ترجمه ترگمان] یا اینکه می تونی یه صدای خیلی آروم داشته باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Laryngeal Variations for Vowels ; Breathy and Pressed Voicing; Tones; Stress.
[ترجمه گوگل]تغییرات حنجره برای حروف صدادار ; صدای نفس گیر و فشرده؛ تن ها؛ فشار
[ترجمه ترگمان]laryngeal variations برای Vowels؛ Breathy و Pressed؛ استرس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The deconstruction of the pop sales process had become a breathy celebration of sales people.
[ترجمه گوگل]ساختارشکنی فرآیند فروش پاپ تبدیل به جشن نفس گیر فروشندگان شده بود
[ترجمه ترگمان]واسازی فرآیند فروش پاپ به یک جشن بزرگ از مردم فروش تبدیل شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. One can not ignore the obvious influences, most notably the breathy stylings of Blossom Dearie with a pinch of Peggy Lee.
[ترجمه گوگل]نمی توان تأثیرات آشکار را نادیده گرفت، به ویژه استایل های نفس گیر Blossom Dearie با کمی پگی لی
[ترجمه ترگمان]فرد نمی تواند تاثیرات آشکار را نادیده بگیرد، به خصوص the stylings از شکوفه دادن شکوفه با یک مقدار از پگی لی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Alone, Kemp gave a tiny groan followed by a breathy laugh.
[ترجمه گوگل]در تنهایی، کمپ ناله ای کوچک به دنبال آن خنده ای نفس گیر کرد
[ترجمه ترگمان]کمپ تا کمپ با خنده نفسش را دنبال کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

با روح (صفت)
animate, brisk, airy, soulful, snappy, spunky, slashing, fresh, lively, animated, allegro, heartsome, peppery, breathy, racy, warm-blooded

در معرض نسیم (صفت)
breathy

انگلیسی به انگلیسی

• characterized by breathiness (of a voice)

پیشنهاد کاربران

اگر مربوط به هوا باشه میشه نسیمی میاد و میره
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : breathe
✅️ اسم ( noun ) : breath / breathing / breathlessness
✅️ صفت ( adjective ) : breathless / breathtaking / breathable / breathy
✅️ قید ( adverb ) : breathlessly / breathtakingly
نفس گیر
نفس نفس زنان

بپرس