breakfast

/ˈbrekfəst//ˈbrekfəst/

معنی: صبحانه، افطار، ابچرا، صبحانه خوردن
معانی دیگر: ناشتایی، چاشت، صبحانه دادن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the first meal of the day, usu. eaten in the morning.

- Make sure you have a good breakfast in the morning before we set out on the hike.
[ترجمه گوگل] قبل از شروع پیاده روی، حتما صبحانه خوبی بخورید
[ترجمه ترگمان] دقت کنید که صبح قبل از اینکه پیاده روی کنیم صبحانه خوبی داشته باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He likes to have eggs for breakfast along with toast and coffee.
[ترجمه گوگل] او دوست دارد برای صبحانه تخم مرغ همراه با نان تست و قهوه بخورد
[ترجمه ترگمان] او دوست دارد با نان برشته و قهوه بخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: breakfasts, breakfasting, breakfasted
• : تعریف: to eat breakfast.

- We breakfast at nine on Sundays.
[ترجمه سارا] ما یکشنبه ها در ساعت نه صبحانه می خوردیم
|
[ترجمه گوگل] یکشنبه ها ساعت نه صبحانه می خوریم
[ترجمه ترگمان] یکشنبه ها ساعت نه صبحانه می خوریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. breakfast food
خوراک صبحانه

2. english breakfast
صبحانه ی انگلیسی (چای یا قهوه و نان برشته و مربا و خوراک پخته مثلا تخم مرغ و گوشت خوک)

3. a buffet breakfast
صبحانه ی بوفه (که هرکس غذای خود را به مقدار دلخواه برمی دارد)

4. bed and breakfast
(در پانسیون ها و برخی هتل ها) بستر و صبحانه،اتاق و صبحانه

5. i bathed before breakfast
پیش از صبحانه استحمام کردم.

6. she took her breakfast alone
صبحانه را تنها صرف کرد.

7. to ring for breakfast
(با زنگ زدن یا تلفن کردن) صبحانه سفارش دادن

8. i had boiled eggs for breakfast
صبحانه تخم مرغ آب پز خوردم.

9. we had bread and cheese for breakfast
صبحانه نان و پنیر خوردیم.

10. he usually tosses off four newspapers with his breakfast
(مجازی) معمولا هنگام صرف صبحانه چهار روزنامه را می خواند (کلک چهار روزنامه را می کند).

11. He poached an egg for breakfast.
[ترجمه گوگل]او برای صبحانه یک تخم مرغ آب پز کرد
[ترجمه ترگمان]برای صبحانه یک تخم مرغ آب پز کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I had three pieces of bread for breakfast this morning.
[ترجمه گوگل]امروز صبح سه تکه نان خوردم
[ترجمه ترگمان]امروز صبح سه تکه نان برای صبحانه خوردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He brought her breakfast in bed on a tray.
[ترجمه گوگل]او صبحانه را برای او در رختخواب روی سینی آورد
[ترجمه ترگمان]صبحانه را روی یک سینی آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A fabulous breakfast matters more than anything else.
[ترجمه گوگل]یک صبحانه افسانه ای بیش از هر چیز دیگری اهمیت دارد
[ترجمه ترگمان]یک صبحانه عالی بیش از هر چیز دیگر اهمیت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We have breakfast on the balcony in summer.
[ترجمه زهرا حیدری] ما در تابستان صبحانه را در بالاکن می خوریم
|
[ترجمه گوگل]در تابستان در بالکن صبحانه می خوریم
[ترجمه ترگمان] تابستون توی بالکن صبحونه داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She sent back her breakfast tray untouched.
[ترجمه گوگل]سینی صبحانه اش را دست نخورده پس فرستاد
[ترجمه ترگمان]سینی صبحانه اش را که دست نخورده باقی مانده بود، فرستاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. We had poached eggs for breakfast.
[ترجمه گوگل]برای صبحانه تخم مرغ آب پز داشتیم
[ترجمه ترگمان]برای صبحانه تخم مرغ آب پز کرده بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. How about a quick swim before breakfast?
[ترجمه گوگل]شنای سریع قبل از صبحانه چطور؟
[ترجمه ترگمان]چطوره یه شنا سریع قبل از صبحونه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. All happiness depends on a leisurely breakfast!
[ترجمه گوگل]همه شادی ها به یک صبحانه آرام بستگی دارد!
[ترجمه ترگمان]همه سعادت بستگی به یک صبحانه با فراغت دارد!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

صبحانه (اسم)
breakfast

افطار (اسم)
breakfast

ابچرا (اسم)
breakfast

صبحانه خوردن (فعل)
breakfast

انگلیسی به انگلیسی

• first meal of the day, morning meal
eat breakfast, eat a morning meal; serve breakfast; provide breakfast
breakfast is the first meal of the day, which is usually eaten early in the morning.
when you breakfast, you have breakfast; a formal use.
eat after a period of fasting, eat after a period of not eating

پیشنهاد کاربران

صبحانه
مثال: She skipped breakfast because she was in a hurry.
او صبحانه را نخورد چون عجله داشت.
breakfast ( n ) ( brɛkfəst ) =the first meal of the day, e. g. a light breakfast. a pancake breakfast. She doesn't eat much breakfast.
breakfast
واژه breakfast به معنای صبحانه
واژه breakfast به اولین وعده ی غذایی گفته می شود که فرد پس از بیدار شدن از خواب میل می کند. انگلیسی زبان ها معمولا صبحانه را مهم ترین وعده می دانند و بیشتر اوقات غذاها و خوردنی ها و نوشیدنی های مختلفی برای این وعده مصرف می کنند. مثلا:
...
[مشاهده متن کامل]

bacon and eggs ( سوسیس بیکن و تخم مرغ نیمرو )
pancake and syrup ( پنکیک و شربت )
waffles and orange juice ( خاگینه و آب پرتقال )
این واژه از ترکیب دو واژه break و fast درست شده است که اولی به معنای شکستن و دومی به معنای روزه گرفتن است. در انگلیسی معادل افطار کردن هم همین واژه می شود.
to break one's fast ( افطار کردن )
منبع: سایت بیاموز

شکستن روزه
اصلا چیزی ک من می خواستم نبود
تلفظ صحیح: برِکفِست
به معنی خوردن صبحانه
یعنی صبحانه
چاشت
صبحانه 🚯
I was having breakfast at 6 o'clock yesterday
من دیروز ساعت 6 در حال خوردن صبحانه بودم
صبحانه خوردن
We had a hearty breakfast with respectable colleagues today
Inshallah at the time we would like you to be with us for breakfast, along with us
Your presence brings back a smile of joyful energy
...
[مشاهده متن کامل]

امروز صبحانه دلچسب مشتی با همکاران محترم داشتیم
انشاالله موقعش دوس داریم تو رو هم در جمع دورهمی صبحانه ، در کنار ما باشین
حضور شمابه لبخند لبامون انرژی شادی دوباره میبخشد ♥️

صبحانه ( غذاهایی که صبح میخوریم مثل پنیر، کره، مربا، چای یا قهوه و . . . )
I eat break fast after I get up
صبحانه
صبحانه
I eat break fast at seven o'clock
من صبحانه را در ساعت هفت میخورم

صبحانه

غذای اصلی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس