breakdown

/ˈbreɪkˌdɑːwn//ˈbreɪkdaʊn/

معنی: تفکیک، سقوط ناگهانی، از کار افتادگی، تجزیه کردن، درهم شکستن، از اثر انداختن، تقسیم بندی کردن
معانی دیگر: ترک دوستی یا همبستگی کردن، (از حزب و غیره) انشعاب کردن، (از سنت و غیره) عدول کردن، خرابی، خراب شدن (ماشین آلات و ابزار و غیره)، اختلال، از دست دادن سلامتی (جسمی و روانی)، فروپاشی، فروریزش، تلاشی، فروریخت، فروکافت، (رقص های محلی امریکا) جنبش و چرخش تند، از پناهگاه یا نهانگاه بیرون آمدن، 1- خراب شدن، 2- جسما یا روحا بیمار شدن، (از شدت بیماری) افتادن، 3- فایق آمدن، دشمن و حریف را از پای درآوردن، سقوط ناگهانی، درهم شکننده، فروریختن، طبقه بندی کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a malfunction, as of a machine.
مشابه: failure, fatigue

(2) تعریف: a physical, emotional, or mental collapse.
مشابه: collapse, fatigue

(3) تعریف: an analysis or reduction into smaller units.
مشابه: analysis

- Give me the breakdown of our sales this year.
[ترجمه گوگل] خلاصه فروش امسال ما را به من بدهید
[ترجمه ترگمان] به من تجزیه و تحلیل فروش امسال را به من بدهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
عبارت ( phrase )
(1) تعریف: to become ineffective or unable to function.
مترادف: collapse, go to pieces
مشابه: act up, crack, crack up, fail, fold, founder, perish, rot, stall

(2) تعریف: to classify or to reduce into smaller categories.
مترادف: classify, reduce
مشابه: analyze, divide, resolve, subdivide

- He broke the job down into separate tasks.
[ترجمه گوگل] او کار را به وظایف جداگانه تقسیم کرد
[ترجمه ترگمان] او کارش را به وظایف جداگانه ای تقسیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. nervous breakdown
فرو پاشی روانی

2. the breakdown of a car
خراب شدن اتومبیل

3. the breakdown of fatty molecules by detergents
فروپاشی ملکول های چربی توسط مواد پاک کننده

4. the breakdown of law and order
مختل شدن نظم و قانون

5. at fifty, he had a nervous breakdown
در پنجاه سالگی دچار بیماری روانی شد.

6. the rise in the rate of crime is a reflection of the breakdown of the family
افزایش میزان تبهکاری نشانگر فروپاشی خانواده ها است.

7. There is no quick fix to the breakdown in negotiations between the two companies.
[ترجمه محمد] سخت است که تعصب های قدیمی را از بین ببریم.
|
[ترجمه بهزاد] ترمیمی فوری برای شکستی که در مذاکرات بین دو شرکت پیش آمده، وجود ندارد.
|
[ترجمه گوگل]هیچ راه حل سریعی برای شکست مذاکرات بین دو شرکت وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]هیچ راه حل فوری برای از بین رفتن مذاکرات بین دو شرکت وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The national breakdown organizations are on hand to help motorists 24 hours a day.
[ترجمه نادر] این ادعا که کرمهای ضد سلولیت چاقی را از بین میبرند ادعای بحث انگیزی است.
|
[ترجمه گوگل]سازمان های ملی خرابی در 24 ساعت شبانه روز آماده کمک به رانندگان هستند
[ترجمه ترگمان]سازمان های شکست ملی در حال آماده شدن برای کمک به رانندگان ۲۴ ساعته در روز هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He moved away after the breakdown of his marriage.
[ترجمه Ali moarebi] او نقل مکان کرد. بعد از بی نتیجه ماندن ازدواجش
|
[ترجمه گوگل]او پس از شکست ازدواجش از آنجا دور شد
[ترجمه ترگمان]بعد از the ازدواجش از آن جا دور شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Both sides blamed each other for the breakdown of talks.
[ترجمه گوگل]هر دو طرف یکدیگر را مسئول شکست مذاکرات دانستند
[ترجمه ترگمان]هر دو طرف به خاطر شکست مذاکرات یکدیگر را مقصر دانستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The plane had a breakdown in the air, but it was fortunately removed by the ace pilot.
[ترجمه گوگل]هواپیما در هوا خراب شد، اما خوشبختانه توسط خلبان آس خارج شد
[ترجمه ترگمان]هواپیما در هوا شکست خورد اما خوشبختانه خلبان ace آن را از بین برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He was the innocent party in the breakdown of the marriage.
[ترجمه گلی افجه] او در فروپاشی ازدواج بی گناه بود
|
[ترجمه گوگل]او طرف بی گناه در شکست ازدواج بود
[ترجمه ترگمان]او یک حزب بی گناه در آخر ازدواج بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Some children were well brought up, despite family breakdown, he admitted.
[ترجمه گوگل]او اعتراف کرد که با وجود فروپاشی خانواده، برخی از کودکان به خوبی بزرگ شدند
[ترجمه ترگمان]او اعتراف کرد که با وجود فروپاشی خانواده برخی از کودکان به خوبی بزرگ شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The breakdown in talks represents a temporary setback in the peace process.
[ترجمه گوگل]شکست مذاکرات نشان دهنده یک عقب گرد موقت در روند صلح است
[ترجمه ترگمان]شکست مذاکرات نشان دهنده یک شکست موقت در روند صلح است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Colin came close to having a nervous breakdown last year.
[ترجمه Iraj.m_r] آنها از یک دژکوب برای شکستن در استفاده کردند ( ram: دژکوب )
|
[ترجمه گوگل]کالین سال گذشته نزدیک بود که دچار حمله عصبی شود
[ترجمه ترگمان]سال گذشته کالین دچار شکستگی عصبی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Two years ago he suffered a mental breakdown .
[ترجمه گوگل]دو سال پیش دچار اختلال روانی شد
[ترجمه ترگمان]دو سال پیش دچار مشکل روانی شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The breakdown in negotiations will be seen as a step backwards.
[ترجمه گوگل]شکست مذاکرات به عنوان یک گام به عقب تلقی خواهد شد
[ترجمه ترگمان]شکست در مذاکرات به عنوان یک گام به عقب تلقی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. She had already had one nervous breakdown .
[ترجمه گوگل]او قبلاً یک حمله عصبی داشته است
[ترجمه ترگمان]او دچار حمله عصبی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Men are left idle when machines break down.
[ترجمه گوگل]وقتی ماشین ها خراب می شوند مردان بیکار می مانند
[ترجمه ترگمان]مردان وقتی که ماشین ها از هم جدا می شوند عاطل و باطل باقی می مانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Many people were expecting the peace talks would break down.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم انتظار داشتند که مذاکرات صلح شکست بخورد
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم انتظار داشتند که مذاکرات صلح قطع شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. It's hard to break down old prejudices.
[ترجمه گوگل]شکستن تعصبات قدیمی سخت است
[ترجمه ترگمان]این سخته که خرافات قدیمی رو به هم بزنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Claims that anti-cellulite creams can break down fat are controversial.
[ترجمه گوگل]ادعاهایی مبنی بر اینکه کرم های ضد سلولیت می توانند چربی را تجزیه کنند بحث برانگیز است
[ترجمه ترگمان]ادعاهایی مبنی بر اینکه کرم های ضد cellulite می توانند چربی را از بین ببرند، بحث برانگیز هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Police had to break down the door to get into the flat.
[ترجمه گوگل]پلیس برای ورود به آپارتمان مجبور شد در را بشکند
[ترجمه ترگمان]پلیس مجبور شد در را به هم بزند تا وارد آپارتمان شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. The machine must break down at this busy hour.
[ترجمه گوگل]ماشین باید در این ساعت شلوغ خراب شود
[ترجمه ترگمان]دستگاه باید در این ساعت شلوغ از بین بره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. Our new policies are designed to break down artificial barriers to women's advancement.
[ترجمه گوگل]سیاست های جدید ما برای از بین بردن موانع مصنوعی برای پیشرفت زنان طراحی شده است
[ترجمه ترگمان]سیاست های جدید ما برای درهم شکستن موانع مصنوعی برای پیشرفت زنان طراحی شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. How can we break down the barriers of fear and hostility which divide the two communities?
[ترجمه گوگل]چگونه می توانیم موانع ترس و خصومت را که دو جامعه را از هم جدا می کند، بشکنیم؟
[ترجمه ترگمان]چگونه می توانیم موانع ترس و خصومتی را که این دو جامعه را تقسیم می کنند، سرکوب کنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. We want to break down barriers between doctors and patients.
[ترجمه گوگل]ما می خواهیم موانع بین پزشکان و بیماران را از بین ببریم
[ترجمه ترگمان]ما می خواهیم موانع بین پزشکان و بیماران را درهم بشکنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. When marriages break down children are swept into the vortex of their parents' embittered emotions.
[ترجمه گوگل]وقتی ازدواج‌ها از هم می‌پاشد، بچه‌ها در گرداب احساسات تلخ والدینشان غرق می‌شوند
[ترجمه ترگمان]هنگامی که ازدواج ها از بین می روند، کودکان به گرداب احساسات منفی والدینشان منتقل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. The police tried to break down the prisoner's opposition.
[ترجمه گوگل]پلیس تلاش کرد تا مخالفت زندانی را در هم بشکند
[ترجمه ترگمان]پلیس سعی کرد مخالفت متهم را سرکوب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. Let's break down the project into smaller parts in order to deal with them one by one.
[ترجمه گوگل]بیایید پروژه را به بخش های کوچکتر تقسیم کنیم تا یک به یک به آنها بپردازیم
[ترجمه ترگمان]بیایید پروژه را به بخش های کوچک تر تقسیم کنیم تا با آن ها معامله کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تفکیک (اسم)
detachment, disconnection, separation, segregation, dissociation, breakdown, differentiation, breaking, separatism, disjunction, severance

سقوط ناگهانی (اسم)
breakdown

از کار افتادگی (اسم)
paralysis, breakdown, disablement

تجزیه کردن (فعل)
liberate, abstract, decompose, break down, parse, analyze, dismember, anatomize, comminute, dialyze, disembody, prescind, sequestrate

درهم شکستن (فعل)
overwhelm, smash, break down, force, crash, vanquish, scrunch

از اثر انداختن (فعل)
break down, deactivate

تقسیم بندی کردن (فعل)
break down, lot

تخصصی

[سینما] تفکیک (در مرحله تدوین ) - تقطیع - دکوپاژ
[برق و الکترونیک] شکست 1. تخلیه ی مخرب در عایق که به صورت افزایش ناگهانی و شدید جریان گذرنده از عایق بر اثر خرابی کامل بآن تحت تنش الکتروستاتیکی روی می دهد. 2. شورع تخلیه مطلوب بین الکترود در گاز با ولتاژ وقوع این شکست به چگالی گاز، شکل الکترود، فاصله الکترود ها از هم ،و قطبیت آن بستگی دارد . 3. افزایش بدون کنترل و نامطلوب جریان الکترودها در لامپ گازی . 4. افت سدکنندگی در پیوند پی ان نیمرسانا با بایاس معکوس که منجر به افزایش ناگهانی و معمولاُ غیر مخرب جریان می شود. - شکست، فرو پاشی
[بهداشت] فروریزش - سیاهه
[صنعت] شکست، تفکیک، تقسیم بندی، از کار افتادگی
[نساجی] تجزیه شدن ( مانند سوختن )
[ریاضیات] از کار افتادگی
[آمار] فروریزش
[سینما] تقطیع (فیلمنامه )
[ریاضیات] تجزیه کردن
[پلیمر] شکست، افت

انگلیسی به انگلیسی

• collapse, downfall; spoilage, rotting; specification, itemization
the breakdown of a system, plan, or discussion is its failure or ending.
if you suffer a breakdown, you become so depressed that you cannot cope with life.
if a car or other vehicle has a breakdown, it stops working while it is travelling somewhere.
a breakdown of something is a list of its separate parts.
break, collapse under its own weight; spoil, decompose

پیشنهاد کاربران

break down
از نگاه ریشه شناسی ، همریشه با :
break : بُرَک ، بُرِش ، بُراک ( از بُریدَن )
down : دون/ دوون ( مانندِ دون پایه ، مادونِ قرمز )
A breakdown is a detailed explanation or analysis of a topic or situation. It involves breaking down complex information into simpler terms to help the audience understand.
تحلیل دقیق یک موضوع یا موقعیت.
...
[مشاهده متن کامل]

این شامل تجزیه اطلاعات پیچیده به عبارات ساده تر برای کمک به درک مخاطب است.
مثال؛
For example, a sports commentator might provide a breakdown of a player’s performance in a game.
In a film review, a critic might give a breakdown of the plot and analyze the themes and symbolism.
A news anchor might provide a breakdown of a current event, explaining the background and implications.

1. خرابی. از کار افتادگی. نقص. اختلال. به هم ریختگی 2. قطع 3. اختلال روانی. اشفتگی روانی 4. انقراض. نابودی 5. ریز ( اقلام ) . جزئیات. اجزاء
مثال:
a service disrupted by continual breakdowns
سرویس بوسیله خرابی ها و اختلال های مدام قطع می شد.
ریزش ( کوه )
در ادبیات نظامی و جنگی: هزیمت، پراکندگی لشکر
از بین رفتن
حال خرابی
حال بهم خوردگی
اختلال
دوستان توجه کنین که breakdown اسم هست و فعل اون break down است.
معانی پرتکرارش که لازمه بدونین "خراب شدن" و "تجزیه شدن" هست.
۱ ) خرابی. . . از کار افتادگی
۲ ) فروپاشی. . . فرو کافت. . . تلاشی. . . فرو ریزش
۳ ) شکست. . . پایان
۴ ) اختلال. . . از دست دادن سلامت ( جسمی و روانی )
شاید در نگاه اول معنی " تجزیه " درست باشد، اما آیا این ترجمه نشان دهنده نوع تجزیه می باشد؟ اگر شما یک مترجم حرفه ای هستید باید بدانید وقتی مولف از واژه Breakdown استفاده می کند منظور تجزیه یک ماده یا ترکیب
...
[مشاهده متن کامل]
به چند تکه است ( یه صورت مکانیکی ) و تفاوت آن با Decomposition که از قضا معنی تجزیه را به دوش می کشد این است که در این نوع تجزیه یک ماده جدید احیا می شود و به معنای تجزیه بیولوژیکی می باشد. پس بهتر است واژه breakdown تجزیه مکانیکی معنا شود.

تجزیه و تحلیل
تجزیه کردن، کافتن
اضمحلال
تحلیل
breakdown ( فیزیک )
واژه مصوب: فروشکست 1
تعریف: تخلیۀ الکتریکی ناگهانی در محیط نارسانایی که به عنوان عایق در مدار الکتریکی به کار رفته است
فروریزش
به حرف آوردن کسی توی بازجویی
از همدیگر جدا افتادن - پخش و پلا شدن ( گروه )
منجر شدن
( خودمانی ) توضیح دادن و پرداختن به موضوعی
شکست خوردن
متضاد breakthrough ( موفق شدن )
[برق و الکترونیک] فروریزش
فرآیندی در نیمه هادی که در بایاس معکوس موجب افزایش ناگهانی حامل های بار الکتریکی می شود.
در کتاب ها و مقاله های فنی به زبان فارسی از واژه تحت الفظی �شکست� استفاده می شود. در صورتی که یکی از معانی عمومی آن شکست است و معنی دیگر آن �سقوط ناگهانی� است با توجه به این که حامل های بار الکتریکی به یک باره سقوط می کنند و جریان معکوس شدیدی بوجود می آورند آنرا شکست می گویند. در فرآیند شیمیایی و فیزیکی آن هم شکست به معنای خرد شدن یا انکسار در آب هم انجام نمی شود، بلکه فروریزش ناگهانی از الکترون ها و حفره ها بر اساس اثر پدیده زنری یا بهمنی است.
...
[مشاهده متن کامل]

در نمودار مشخصات الکتریکی که در آن ولتاژ و جریان بایاس مستقیم و معکوس ترسیم می شود می توان نمودار را مانند شکست نور در آب مشاهده کرد اما با عملکرد آن در نیمه هادی ها متفاوت بسیار زیادی دارد.
بنابراین به کاربردن واژه شکست در کتاب ها و مقاله های برق، الکترونیک و کامپیوتر اصطلاحی غلط اما با کاربرد بسیار گسترده است.

فروپاشی
break down
فرو پاشیدن که پاشیدن به همان معنای از هم گسیختن است. بنابراین به نظر میرسد فروپاشی معادل دقیقی باشد.
1_بهم ریختن، قاط زدن، قاطی کردن 2_از کار افتادن، خراب شدن ماشین آلات 3_تسلیم حرف دیگری شدن یا اعتراف کردن متهم تحت بازجویی
downfall
در هم ریختگی
1 - خرابی
2 - چکیده / خلاصه
https://www. ldoceonline. com/dictionary/breakdown
breakdown truck
معادل a tow truck و به معنی کامیون یدکش می باشد اما breakdown truck کامیونی هست که ماشین های خراب رو روی آن می گذارند و به تعمیرگاه منتقل می کنند
بهترین معنی فروپاشی می تونه باشه
از کار افتادن ، ، stop working
جداشدن از نظر شیمیایی
برای مثال: plastic takes years to break down
breakdown of fat
دفع چربی
خراب شدن/از کار افتادن ( ماشین آلات )
The bus broke down on its run between Brighton and London
فروپاشی،
از دست دادن سلامتی ( روانی، جسمی )
Extreme stress had driven him to the brink of a nervous breakdown
استرس بیش از حد او را تا مرز فروپاشی عصبی ( اعصاب خوردی ) پیش برده بود
گریه کردن.

تجزیه و تحلیل کردن
به معنای fail شدن هم هست
مثلا دو نفر دارن مذاکره میکنن، مذاکرشون break down میشه. صحبتا، مذاکرات شکست میخورن، بی فایده میشن.
از کار افتادن ( ماشین آلات و لوازم )
در Muscle breakdown به معنی تحلیل عضله است
توقف
از هم پاشیدن
نشت کردن
هم کاسه شدن.
فاسد شدن
Well I want to say one of the mean of that
:When we say
ماشینم خراب شد: - \:my car broke down
بعضی اوقات به معنی تجزیه شدن مثل:
Most animals break down very quickly after death
معنیش:بیشتر حیوانات بعد از مرگ خیلی سریع تجزیه می شوند.
یا:The tomato began to break down after half a day in the sun.
معنی:بعد از نصف روز زیرنور خورشید، گوجه شروع به تجزیه شدن کرد.
تخریب، از هم پاشی
انهدام
آنالیز و بررسی هم میشه
خراب شدن
نقض
تجزیه، جزءبه جزء کردن، تجزیه به اجزا، ریز فهرست
Work Breakdown Structure ( WBS ) : ساختار تجزیه ی کار
Cost Breakdown: ریز هزینه

( در صورتحساب ) ریز قیمت/ ریز هزینه
۲ تا معنی دارد : یک از کار افتادن . . . دو ترکیدن بغض
تفکیک
از خود بی خود شدن
از کار افتادن
به شدت ناراحت شدن
جدا ( تجزیه ) شدن
1. شکست، خرابی، فروپاشی ( خانواده )
2. تقسیم بندی، بخش بندی
3. به هم ریختگی یا اختلال عصبی
تقسیم، تقسیم بندی، قسمت بندی، بخش بندی، جزءبندی
فروپاشی
دچار غم و یاس شدید شدن
تجزیه شدن
plastic takes years to break down
پلاستیک سال ها طول میکشد که تجزیه شود
یکی دیگر از معانی break down تجزیه شدن است🔝
breakdown در صنعت هندلینگ کالاهای خطرناک به معنی معدوم کردن بار است.
گاهی به معنیه باز کردن و توضیح یک مساله هم به کار میره
تخریب
تجزیه شدن
PVC cards dont break down .
خراب شدن - شکست خوردن مذاکره
شکست کار
تجزیه موضوع یا امری
شکست
از پای درآوردن
Break down=get upset
اندوهگین شدن
از کار افتادن. تجزیه کردن. گریه کردن
Breakdown in culture
شکاف در فرهنگ
Separate chemically
قطع شدن جریان
شکستگی
معرفی کردن
1. ( ماشین و . . . ) از کار افتادن، خراب شدن
2. ( رابطه، مذاکره ) شکست خوردن به دلیل وجود مشکل یا عدم توافق
3. عدم کنترل احساسات و شروع کردن به گریه، خیلی غمگین شدن و گریه کردن
4 تجزیه کردن به اجزا کوچکتر، طبقه بندی کردن
1 - ( ماشین، دستگاه ) خراب شدن - از کار افتادن
2 - بی نتیجه ماندن - با شکست مواجه شدن
خرابی
to break down = out of order = out of servicr = out of work
: ( not in working condition )
خارج از سرویس، خراب، از کار افتادن، از کار افتاده. ( معمولا در مورد موتور، دستگاه و وسایل مکانیکی بکار میرود )
تجزیه
لب به سخن گشودن تحت بازجویی
Remove a barrier or obstacle برداشتن یک مانع یا سد، ( مثال، He had to break down their opposition to his ideas او مجبور بود از سد مخالفت های آنها با ایده هایش عبور کند )
started crying
شکست خوردن ( مذاکره، رابطه ) هم معنا میشود
ترکیدن بغض
برای انسان
"شروع به گریه کردن"
برای اشیا
"از کار افتادن"
شروع به گریه کردن
تجزیه کردن
از کار افتادن ( دستگاه و غیره )
مترادف با out of work یا out of order
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٩١)

بپرس