باعث پیشرفت شدن، گشایش ایجاد کردن
To make a breakthrough on a mystery or problem; to cause a breakthrough to be made.
I think I broke this case open.
The new evidence has broken this case open.
یعنی به زور باز کردن
مثلا یک بسته چیپس رو پاره میکنید تا باز بشه
یا اتش نشانی در خونه رو با مشت و لگد و ابزار خاص خودش به زور باز میکنه
پس در واقع معنیش همان open هس ولی با break ( شکستن و فشار و زور )
مثلا یک بسته چیپس رو پاره میکنید تا باز بشه
یا اتش نشانی در خونه رو با مشت و لگد و ابزار خاص خودش به زور باز میکنه
پس در واقع معنیش همان open هس ولی با break ( شکستن و فشار و زور )
✔️متلاشی شدن، وا رفتن، از هم جدا شدن یا کردن، فرو پاشیدن، فرو ریختن
ناگهانی بازشدن، ناگهانی باز کردن