break free


(عامیانه - مسابقات و غیره) مساوی کردن، برابر شدن، سر به سر شدن، فرار کردن، گریختن (از بند یا زندان و غیره)، آزاد شدن

انگلیسی به انگلیسی

• escape, remove obstacles or bindings

پیشنهاد کاربران

از بندگی رهانیدن
دیگر از کسی اطاعت نکردن
از اسارت نجات دادن
از زندان فرار کردن
خلاصی از یوغ دشمن
Breakfree ministry
مرکز ترک اعتیاد
to escape from someone who is trying to hold you
Break free = خلاص شدن ، رها شدن ، آزاد شدن
برای مثال :
The man hated himself deeply for being an addict and not being able to break free from his addiction
آن مرد از خودش متنفر بود که معتاد است و نمیتواند برای خلاص شدن از اعتیادش کاری بکند 😉
در رفتن
آزاد شدن، رها شدن
برای مثال در آهنگ گروه کویین I want to break free من میخواهم آزاد باشم
رها شدن پرتاب شدن

This is the part when I break free
این بخش همون قسمتی هست که من آزاد و رها میشم. . .
رها شدن ؛ آزاد شدن
- فرار کردن، خلاص شدن، آزاد شدن!
The robber had tied me to a chair, but I was able to break free and run to safety
سارق منو به یک صندلی بسته بود اما من تونستم فرار کنم و به یک جای امن بدوم!

...
[مشاهده متن کامل]

- آزاد کردن، باز کردن ( گره، غل و زنجیر، بند و. . . )
It took me an hour to break the fishing line free from the tangle of wires
یکساعت وقتم رو گرفت تا طناب ماهیگیری رو از گوریدگی ( پیچ خوردگی ) سیمها آزاد کنم!

بپرس