breadbasket

/ˈbredˌbæskət//ˈbredˌbæskət/

معنی: شکم، معده، سبد نان، ناحیه حاصلخیز
معانی دیگر: ناحیه ی حاصلخیز، ناحیه ی غله خیز، نان دهنده

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a basket for holding or serving bread.

(2) تعریف: an agricultural region that produces large amounts of grain.

جمله های نمونه

1. khuzestan can become the breadbasket of iran
خوزستان می تواند خوراک ایران را تامین کند.

2. The north-west became the country's bread-basket.
[ترجمه گوگل]شمال غرب سبد نان کشور شد
[ترجمه ترگمان]شمال غربی سبد نان روستایی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She scooped up coffee-pot, bread-basket, jam-pots, Camembert, on to the tin tray, and made for the door.
[ترجمه گوگل]او قوری قهوه، سبد نان، گلدان های مربا، کاممبر را روی سینی حلبی برداشت و برای در آماده شد
[ترجمه ترگمان]او قهوه جوش را برداشت، سبد نان، مربا، مربا، مربا را روی سینی حلبی گذاشت و به طرف در رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Traditionally the province has functioned as the country's breadbasket.
[ترجمه گوگل]این استان به طور سنتی به عنوان سبد نان کشور عمل کرده است
[ترجمه ترگمان]به طور سنتی این استان به عنوان the کشور عمل کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Today, North America is not only the world's breadbasket, but its feed bag as well.
[ترجمه گوگل]امروزه آمریکای شمالی نه تنها سبد نان جهان است، بلکه کیسه خوراک آن نیز محسوب می شود
[ترجمه ترگمان]امروزه آمریکای شمالی نه تنها the جهان بلکه کیف غذای خود نیز هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. America cannot indefinitely serve as the breadbasket for the world.
[ترجمه گوگل]آمریکا نمی تواند به طور نامحدود به عنوان سبد نان برای جهان باشد
[ترجمه ترگمان]آمریکا نمی تواند به طور نامحدود به عنوان the جهان خدمت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. More and more countries have become importers, increasing their dependence on the North American breadbasket.
[ترجمه گوگل]کشورهای بیشتری واردکننده شده اند و وابستگی آنها به سبد نان آمریکای شمالی افزایش یافته است
[ترجمه ترگمان]کشورهای بیشتر و بیشتری وارد وارد کنندگان، افزایش وابستگی خود به breadbasket آمریکای شمالی شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The first leg of California's train is set to run between Fresno and Bakersfield — two cities in the state's breadbasket region.
[ترجمه گوگل]اولین مرحله قطار کالیفرنیا قرار است بین فرزنو و بیکرزفیلد - دو شهر در منطقه سبد نان این ایالت - حرکت کند
[ترجمه ترگمان]اولین بخش قطار کالیفرنیا قرار است بین فرزنو و بیکرزفیلد - دو شهر در منطقه breadbasket ایالت راه اندازی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It's one of the commuter suburbs of Tokyo and it's known as the city's breadbasket.
[ترجمه گوگل]این یکی از حومه های رفت و آمد توکیو است و به عنوان سبد نان شهر شناخته می شود
[ترجمه ترگمان]این شهر یکی از حومه های شهر توکیو محسوب می شود و به the شهر معروف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. China is already suffering from acute water shortages in its breadbasket north.
[ترجمه گوگل]چین در حال حاضر از کمبود شدید آب در سبد نان شمال خود رنج می برد
[ترجمه ترگمان]هم اکنون چین از کمبود شدید آب در شمال its رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. By the early 19 th century fantasies of an Amur breadbasket had revived.
[ترجمه گوگل]در اوایل قرن نوزدهم، تخیلات یک سبد نان آمور احیا شده بود
[ترجمه ترگمان]در اوایل قرن نوزدهم، تخیلات و تخیلات کاترین جان سالم به در برده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شکم (اسم)
abdomen, belly, tummy, womb, gut, bowel, gorge, bulge, breadbasket, paunch, maw

معده (اسم)
belly, tummy, stomach, venter, breadbasket

سبد نان (اسم)
breadbasket

ناحیه حاصلخیز (اسم)
breadbasket

انگلیسی به انگلیسی

• stomach; basket for carrying bread

پیشنهاد کاربران

1. ناحیه حاصلخیز کشاورزی
2. شکم
3. سبد نان
یک منطقه حاصلخیزِ کشاورزی که برای سرتاسر کشور دانه، غلات، غذا و. . . تولید می کند

بپرس