1. bread and butter
نان و کره
2. bread crisping in the oven
نانی که در فر برشته می شود
3. bread dough rises
خمیر نان ورمی آید.
4. bread hot from the oven
نانی که تازه از تنور درآمده
5. bread tends to mold in damp weather
نان در هوای نمدار کپک می زند.
6. bread
1- معاش،رزق،روزی 2- نان و پنیر
7. bread and butter
1- نان و کره 2- امرار معاش،(کسب) روزی 3- بخش اصلی
8. bread bin
ظرف نان،نان دان
9. bread crumb
خرده نان
10. barley bread
نان جو
11. cinnamon bread
نان دارچین دار
12. corn bread
نان ذرت
13. diced bread
نان کاب شده (خرد شده)
14. doughy bread
نان خمیر مانند
15. eggy bread
نان تخم مرغ دار
16. enriched bread
نان غنی شده (معمولا با ویتامین و غیره)
17. five bread rolls
پنج گرده نان
18. homemade bread
نان خانگی
19. kloucheh bread is very crunchy
نان کلوچه خیلی ترد است.
20. moldy bread
نان کپک زده
21. musty bread
نان کپک زده
22. some bread and cheese
قدری نان و پنیر
23. stale bread
نان بیات
24. store bread
نان نانوایی،نان دکان (در برابر خانگی)
25. the bread is all
نان تمام شده است.
26. unlike bread and water, luxuries are not necessary to life
تجملات مثل آب و نان نیست که برای زندگی لازم باشد.
27. wheat bread
نان گندم
28. whole-wheat bread
نان گندم خالص
29. break bread
نان و نمک همدیگر را خوردن،خوردن،هم خوراک شدن،همسفره شدن
30. break bread
نان و نمک خوردن (با کسی)،همسفره شدن
31. cubes of bread
کاب هایی (مکعب هایی) از نان
32. freshly baked bread
نان تازه (از تنور درآمده)
33. gather the bread crumbs
خرده نان ها را جمع کن.
34. she filliped bread crumbs off the table
او با تلنگر خرده نان ها را از روی میز زد.
35. the communion bread remained unblessed
نان عشای ربانی هنوز تبرک نشده بود.
36. to cut bread
نان را بریدن
37. to soak bread in milk
نان را در شیر ترید کردن
38. to sop bread in soup
نان را در آبگوشت ترید کردن
39. to spread bread with jelly
نان را از مربا پوشاندن
40. we ate bread crusts and gave the crums to the chickens
ما پوسته ی نان را می خوردیم و درونه ی آن را به مرغ می دادیم.
41. we had bread and cheese for breakfast
صبحانه نان و پنیر خوردیم.
42. cast one's bread upon the waters
نیکی کردن و در دجله افکندن،بدون چشمداشت احسان کردن
43. a finger of bread
یک باریکه ی نان
44. a hunk of bread
یک تکه نان
45. a loaf of bread
یک قرص نان
46. a lump of bread
یک تکه نان
47. a piece of bread
یک پاره نان
48. a round of bread
یک برش نان
49. a slab of bread
یک پاره نان
50. a slice of bread
یک قطعه نان،یک بریده نان
51. he dunked his bread in yogurt and ate it
او نان خود را در ماست می زد و می خورد.
52. mina whisked the bread crumbs from the table
مینا خرده نان ها را از روی میز زد.
53. the loaf of bread was covered by mold
قرص نان از کپک پوشیده شده بود.
54. to earn one's bread
امرار معاش کردن،کسب روزی کردن
55. to live on bread alone
فقط با نان زندگی کردن
56. to live on bread and cheese
با نان و پنیر زندگی کردن
57. a considerable amount of bread and potatoes
مقدار قابل ملاحظه ای نان و سیب زمینی
58. a part of the bread was covered by mildew
بخشی از نان از کپک پوشیده شده بود.
59. a sliced loaf of bread
یک قرص نان لایه لایه بریده شده
60. hassan bolted down the bread and ran to class
حسن نان را پایین داد و دوید به کلاس.
61. he was crunching dried bread and reading a book
او قرچ قرچ کنان نان خشک می خورد و کتاب می خواند.
62. he wolfed down the bread and left
نان را بلعید و رفت.
63. if you eat some bread before a meal, your hunger will be reduced
اگر پیش از غذا کمی نان بخوری اشتهایت کم خواهد شد.
64. meat costs more than bread
گوشت از نان گران تر است.
65. my mother picked the bread crumbs off the table
مادرم تکه های نان را از روی میز جمع کرد.
66. our fare consisted of bread and onions
خوراک ما عبارت بود از نان و پیاز.
67. those who think of bread and butter. . .
آنان که به فکر نان و آش اند. . .
68. to spread butter on bread
روی نان کره مالیدن
69. to toast cold, stale bread in the oven
نان سرد و مانده را در فر برشته کردن