صفت ( adjective )
• (1) تعریف: made of or resembling brass.
• مترادف: brass, brassy
• مشابه: metallic
• مترادف: brass, brassy
• مشابه: metallic
• (2) تعریف: shameless; bold.
• مترادف: barefaced, bold, bold-faced, brash, brassy, forward, impudent, insolent, presumptuous, shameless
• متضاد: bashful, coy, demure, timid
• مشابه: arrogant, audacious, cheeky, defiant, fresh, impertinent, mouthy, overt, rude, saucy
• مترادف: barefaced, bold, bold-faced, brash, brassy, forward, impudent, insolent, presumptuous, shameless
• متضاد: bashful, coy, demure, timid
• مشابه: arrogant, audacious, cheeky, defiant, fresh, impertinent, mouthy, overt, rude, saucy
- The elderly woman was shocked at the teenager's brazen retort.
[ترجمه گوگل] زن سالخورده از پاسخ وقیحانه این نوجوان شوکه شد
[ترجمه ترگمان] زن مسن از پاسخ گستاخانه این نوجوان شوکه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] زن مسن از پاسخ گستاخانه این نوجوان شوکه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: brazens, brazening, brazened
مشتقات: brazenly (adv.), brazenness (n.)
حالات: brazens, brazening, brazened
مشتقات: brazenly (adv.), brazenness (n.)
• : تعریف: to face or endure in a bold or defiant way (often fol. by "out" or "through").
• مترادف: face
• مترادف: face
- The suspect maintained his innocence and brazened through the tough interview.
[ترجمه گوگل] مظنون بی گناهی خود را حفظ کرد و در این مصاحبه سخت گستاخانه شد
[ترجمه ترگمان] این مظنون از طریق مصاحبه سخت، بی گناهی خود را حفظ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این مظنون از طریق مصاحبه سخت، بی گناهی خود را حفظ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The criticism was harsh, but she brazened it out.
[ترجمه Metis] انتقاد شدیدی بود ولی او به روی خودش نیاورد.|
[ترجمه گوگل] انتقاد شدید بود، اما او آن را گستاخانه کرد[ترجمه ترگمان] انتقاد خشن بود، اما آن را از خود دور می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید