brainwashing

/ˈbreɪˌnwɑːʃɪŋ//ˈbreɪnwɒʃɪŋ/

تلقین عقاید و افکارسیاسی و مذهبی واجتماعی درشخص، مغز شویى روانشناسى : شستشوى مغزى

جمله های نمونه

1. They thought the religious sect was guilty of brainwashing.
[ترجمه گوگل]آنها فکر می کردند فرقه مذهبی مقصر شستشوی مغزی است
[ترجمه ترگمان]آن ها فکر می کردند که فرقه مذهبی به شستشوی مغزی متهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The group is accused of brainwashing its young members.
[ترجمه گوگل]این گروه متهم به شستشوی مغزی اعضای جوان خود است
[ترجمه ترگمان]این گروه متهم به شستشوی مغزی اعضای جوان آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I think the brainwashing.
[ترجمه گوگل]به نظر من شستشوی مغزی
[ترجمه ترگمان]فکر کنم شستشوی مغزی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It was a triumph to pedagogic brainwashing.
[ترجمه گوگل]این یک پیروزی برای شستشوی مغزی آموزشی بود
[ترجمه ترگمان]این یه پیروزی برای شستشوی مغزی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. There was a lot of brainwashing involved.
[ترجمه گوگل]شستشوی مغزی زیادی انجام شد
[ترجمه ترگمان]شستشوی مغزی زیادی وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This is the funny thing behind the Chinese brainwashing.
[ترجمه گوگل]این چیز خنده دار پشت شستشوی مغزی چینی است
[ترجمه ترگمان]این چیز جالب پشت شستشوی مغزی چین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Where is OK brainwashing, let me forget joy, forget pain, forget oneself?
[ترجمه گوگل]شستشوی مغزی خوب کجاست، بگذار شادی را فراموش کنم، درد را فراموش کنم، خود را فراموش کنم؟
[ترجمه ترگمان]کجا شست و شوی مغزی می شود، اجازه بدهید شادی را فراموش کنم، درد را فراموش کنم، خود را فراموش کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The government is brainwashing its people to tell them that we're all bad.
[ترجمه گوگل]دولت در حال شستشوی مغزی مردمش است تا به آنها بگوید همه ما بد هستیم
[ترجمه ترگمان]دولت مردم خود را شستشوی مغزی می دهد که به آن ها بگویند که همه ما بد هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They're starting years early, brainwashing Chinese children and cultivating them as potential clients in a very indirect, yet penetrative, fashion.
[ترجمه گوگل]آنها سال ها زود شروع به شستشوی مغزی کودکان چینی کرده و آنها را به عنوان مشتریان بالقوه به شیوه ای بسیار غیرمستقیم و در عین حال نافذ پرورش می دهند
[ترجمه ترگمان]آن ها چند سال زودتر شروع به شستشوی مغزی کودکان چینی و پرورش آن ها به عنوان مشتریان بالقوه در یک شیوه بسیار غیر مستقیم، با این حال penetrative، مد کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Many people thought the religious sect was guilty of brainwashing.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم فکر می کردند فرقه مذهبی مقصر شستشوی مغزی است
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم فکر می کردند که فرقه مذهبی به شستشوی مغزی متهم شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In the last few years, attitudes have changed and society now expects smokers to wipe out 70 years of brainwashing overnight.
[ترجمه گوگل]در چند سال اخیر، نگرش ها تغییر کرده است و جامعه اکنون از سیگاری ها انتظار دارد که 70 سال شستشوی مغزی را یک شبه از بین ببرند
[ترجمه ترگمان]در چند سال گذشته، نگرش ها به تدریج تغییر کرده است و جامعه انتظار دارد که سیگاری ها طی یک شب ۷۰ سال شستشوی مغزی را از بین ببرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They arrive back in the US amnesic for the period of brainwashing.
[ترجمه گوگل]آنها برای دوره شستشوی مغزی به بخش فراموشی ایالات متحده می رسند
[ترجمه ترگمان]آن ها برای شستشوی مغزی به the آمریکا باز می گردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. To put simply, the TV commercial is a form of brainwashing.
[ترجمه گوگل]به بیان ساده، تبلیغات تلویزیونی نوعی شستشوی مغزی است
[ترجمه ترگمان]برای بیان ساده، تجاری تلویزیون شکلی از شستشوی مغزی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We white - collars received no more than obscurant and brainwashing education from the company.
[ترجمه گوگل]ما یقه سفیدها چیزی بیش از آموزش مبهم و شستشوی مغزی از شرکت دریافت نکردیم
[ترجمه ترگمان]ما collars های سفید بیش از obscurant و شستشوی مغزی از شرکت را دریافت نکردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• act of removing a person's ideas and replacing them with new ones

پیشنهاد کاربران

the process of making someone believe something by repeatedly telling them that it is true and preventing any other information from reaching them
فرآیند وادار کردن کسی به چیزی که با گفتن مکرر درست بودن آن و جلوگیری از رسیدن هر گونه اطلاعات دیگری به او باور کند.
...
[مشاهده متن کامل]

*** شستشوی مغزی ( brainwashing ) ( همچنین به عنوان کنترل ذهن، روان کشی، اقناع اجباری ، کنترل فکر، اصلاح فکر و آموزش مجدد شناخته می شود ) ، مفهومی است که می تواند ذهن انسان را با استفاده از برخی تکنیک های روانشناختی تغییر بدهد یا کنترل کند. گفته می شود که شستشوی مغزی توانایی فرد در تفکر انتقادی یا مستقل را کاهش می دهد، اجازه می دهد افکار و ایده های جدید و ناخواسته را در ذهن او وارد کند و همچنین نگرش ها، ارزش ها و اعتقادات فرد را تغییر دهد.
Many people thought the sect was guilty of brainwashing.
This is corporate brainwashing on a massive scale.

brainwashing
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/brainwashing• https://en.wikipedia.org/wiki/Brainwashing
شستشوی مغزی
a. to. z_ english تو اینستا منو دنبال کنین

بپرس