فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: brainstorms, brainstorming, brainstormed
حالات: brainstorms, brainstorming, brainstormed
• : تعریف: to engage in a method of problem-solving or idea-gathering in which members of a group freely and spontaneously offer their thoughts and suggestions.
- We were brainstorming at the meeting yesterday, and we may have come up with a solution to the problem.
[ترجمه رامين] داشتیم دیروز فکرامون رو تو جلسه رو همرمیریختیم تا شاید یه راه حلی برای مسیله بتونیم ارایه بدیم|
[ترجمه حنا] دیروز در این جلسه فکری ارائه کردیم که ممکن است راه حل این مشکل باشد|
[ترجمه گوگل] ما در جلسه دیروز در حال طوفان فکری بودیم و شاید راه حلی برای این مشکل پیدا کرده باشیم[ترجمه ترگمان] ما دیروز در جلسه طوفان فکری داشتیم و ممکن است با راه حل این مشکل مواجه شویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The teacher asked the students to brainstorm, and she wrote each of their contributions on the board.
[ترجمه رضا پرهیزگار] معلم از دانش آموزان خواست هرچه به ذهنشان می آید را یادداشت کنند ، و بعد پیشنهاد های هر یک از آنها را روی تابلو نوشت.|
[ترجمه گوگل] معلم از دانش آموزان خواست تا طوفان فکری کنند و او هر یک از مشارکت های آنها را روی تخته نوشت[ترجمه ترگمان] معلم از دانش آموزان خواست تا بکر فکری بکنند و هر کدام از آن ها را در هیات مدیره نوشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• (1) تعریف: to produce (an idea, suggestion, or solution) by brainstorming.
- The group brainstormed some useful ideas for the upcoming show.
[ترجمه گوگل] این گروه ایده های مفیدی را برای نمایش آینده مطرح کردند
[ترجمه ترگمان] این گروه از برخی ایده های مفید برای نمایش آتی استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این گروه از برخی ایده های مفید برای نمایش آتی استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to look for a solution to (a problem) by brainstorming.
اسم ( noun )
• (1) تعریف: a sudden inspiration or bright idea.
• مشابه: intuition
• مشابه: intuition
- I've just had a brainstorm! Listen to this!
[ترجمه گوگل] من فقط یک طوفان فکری داشتم! به این گوش کن!
[ترجمه ترگمان] من فقط یه فکری داشتم ! به این گوش کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من فقط یه فکری داشتم ! به این گوش کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: an incidence of severe mental turmoil or confusion.
صفت ( adjective )
مشتقات: brainstormer (n.)
مشتقات: brainstormer (n.)
• : تعریف: related to brainstorming.
- We had a long brainstorm session, but I heard few practical suggestions.
[ترجمه P.L] ما یک جلسه ی طولانی ایده پردازی داشتیم، اما من من چند ایده ی عملی را شنیدم.|
[ترجمه گوگل] ما یک جلسه طوفان فکری طولانی داشتیم، اما من چند پیشنهاد عملی شنیدم[ترجمه ترگمان] جلسه طوفان فکری طولانی داشتیم، اما چند پیشنهاد عملی شنیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید