1. What a brainless thing to do!
2. What sort of brainless idiot would do that?
[ترجمه گوگل]کدام احمق بی مغز این کار را می کند؟
[ترجمه ترگمان]کدوم احمقی همچین کاری رو می کنه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Her husband's colleagues were brainless bores.
4. That was a pretty brainless thing to do.
5. He was the ideal caricature used by brainless, anti-semitic writers of fiction who were conceived in sewers.
[ترجمه گوگل]او کاریکاتور ایدهآلی بود که توسط نویسندگان داستانهای بیمغز و یهودیستیز که در کانالهای فاضلاب طراحی شده بودند، استفاده میکردند
[ترجمه ترگمان]او عبارت بود از کاریکاتور \"کاریکاتور\"، نویسندگان داستان های تخیلی که در فاضلاب پنداشته می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. 'You brainless scum!' he shouted after the departing boys.
[ترجمه گوگل]ای تفاله های بی مغز! او بعد از پسران در حال رفتن فریاد زد
[ترجمه ترگمان]کثافت بی شعور! بعد از رفتن بچه ها فریاد کشید:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. My sister's latest boyfriend is pretty brainless; it's impossible to have a conversation with him.
[ترجمه گوگل]آخرین دوست پسر خواهرم خیلی بی مغز است گفتگو با او غیرممکن است
[ترجمه ترگمان]آخرین دوست پسر من s است؛ غیر ممکن است که با او صحبت کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. For instance, it appears the ancestor of brainless starfish and sea urchins had a brain.
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، به نظر می رسد که جد ستاره های بی مغز و خارپشت های دریایی مغز داشته است
[ترجمه ترگمان]به عنوان مثال، به نظر می رسد که جد starfish بی فکر و urchins دریایی یک مغز داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. I got treated as if I was a bit brainless.
[ترجمه گوگل]با من طوری رفتار شد که انگار کمی بی مغزم
[ترجمه ترگمان]طوری رفتار کردم که انگار من یک کمی بی مغز بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Married doesn't mean redundant and most definitely doesn't mean brainless.
[ترجمه گوگل]متاهل به معنای زائد نیست و قطعاً به معنای بی مغز نیست
[ترجمه ترگمان]ازدواج کردن به این معنا نیست که اضافی و بدون شک، بی معنا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Collision He's making me out to be some sort of thick, brainless loony on a self-destruct road to ruin.
[ترجمه گوگل]برخورد او دارد مرا به نوعی آدم ضخیم و بیمغز در جادهای خود ویرانگر به سمت ویرانی تبدیل میکند
[ترجمه ترگمان]اون منو مجبور کرده که یه جورایی احمق و بی مغز باشم که در مسیر نابودی به ویرانی تبدیل به شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. He had the body of an athlete, every sinew honed down to perfection, but he wasn't brainless.
[ترجمه گوگل]او بدن یک ورزشکار داشت، تمام رگهایش به کمال میرسید، اما بیمغز نبود
[ترجمه ترگمان]او بدن یک ورزش کار داشت، تمام بدنش به حد کمال رسیده بود، اما او بی مغز نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. They get the drumming engine Of their boots From their hearts, From their eyeless, earless hearts, Their brainless hearts.
[ترجمه گوگل]آنها موتور چکمه هایشان را از قلبشان، از قلب های بی چشم و گوششان، از قلب های بی مغزشان می گیرند
[ترجمه ترگمان]آن ها موتور drumming را از قلبشان می گیرند، از eyeless، قلب earless، قلب های بی مغز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The intelligent girl grip her jack always, but the brainless dallied only.
[ترجمه گوگل]دختر باهوش همیشه جکش را میگیرد، اما دختر بیمغز فقط
[ترجمه ترگمان]دختر باهوش همیشه جک را محکم گرفته بود، اما بی مغز ساکت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید