brain wave

/ˈbreɪnˈweɪv//breɪnweɪv/

گروه اندیشمند (که به طور غیررسمی مورد مشورت قرار می گیرد)، موج الکتریکی مغز (که عقربه ی مغزنگار را به حرکت در می آورد)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: (usu. pl.) rhythmic electric impulses occurring within the brain.

(2) تعریف: (informal) a sudden idea, inspiration, or the like.

جمله های نمونه

1. After investigation they learned that the brain wave, which was a side of the brain will sleep.
[ترجمه گوگل]پس از بررسی، آنها متوجه شدند که موج مغز، که یک سمت مغز بود، می خوابد
[ترجمه ترگمان]پس از بررسی دریافتند که موج مغزی که بخشی از مغز است، به خواب خواهد رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Sleep is associated with certain brain waves that only occur in a warmed animal.
[ترجمه گوگل]خواب با امواج مغزی خاصی مرتبط است که فقط در یک حیوان گرم شده رخ می دهد
[ترجمه ترگمان]خواب با امواج مغزی خاصی مرتبط است که تنها در یک حیوان گرم رخ می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He was a full-service hypnotherapist, a one-stop brain wave shopping source.
[ترجمه گوگل]او یک هیپنوتراپیست با خدمات کامل، یک منبع خرید امواج مغزی یک مرحله ای بود
[ترجمه ترگمان]او یک hypnotherapist سرویس کامل بود که یک منبع خرید موج مغزی یک طرفه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. During these two stages brain wave activity slows down.
[ترجمه گوگل]در طی این دو مرحله فعالیت امواج مغزی کند می شود
[ترجمه ترگمان]در طی این دو مرحله فعالیت موج مغزی کاهش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This mechanism, the novelist wrote, filters brain waves, protects the body from the onslaught of fear.
[ترجمه گوگل]رمان نویس نوشت، این مکانیسم امواج مغزی را فیلتر می کند، بدن را از هجوم ترس محافظت می کند
[ترجمه ترگمان]نویسنده می نویسد: این مکانیزم، امواج مغزی را فیلتر می کند، از بدن در برابر حمله ترس محافظت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The apparatus at least comprises: a brain wave sensing detection starting unit, a graphic display unit, a brain wave intensity display unit, and a brain wave detection unit.
[ترجمه گوگل]این دستگاه حداقل شامل: یک واحد شروع تشخیص امواج مغزی، یک واحد نمایشگر گرافیکی، یک واحد نمایش شدت امواج مغزی، و یک واحد تشخیص امواج مغزی است
[ترجمه ترگمان]دستگاه حداقل شامل: یک واحد تشخیص تشخیص موج مغزی، واحد نمایش گرافیکی، واحد نمایش شدت موج مغزی و واحد تشخیص موج مغزی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It's relaxation through brain wave manipulation.
[ترجمه گوگل]این آرامش از طریق دستکاری امواج مغزی است
[ترجمه ترگمان]این آرامش از طریق دستکاری در موج مغزی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Once your level of brain wave activity reaches Alpha you will enter a trance.
[ترجمه گوگل]هنگامی که سطح فعالیت امواج مغزی شما به آلفا رسید، وارد یک خلسه خواهید شد
[ترجمه ترگمان]هنگامی که سطح فعالیت موجی مغز به Alpha می رسد شما وارد یک خلسه خواهید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Brain wave recordings show intense activity in the higher thinking centers of the brain.
[ترجمه گوگل]ضبط امواج مغزی فعالیت شدید در مراکز تفکر بالاتر مغز را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]نوارهای صوتی مغز فعالیت شدید را در مراکز فکری بالاتر مغز نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It is a Walkman-sized device wired to a skull cap that monitors brain waves.
[ترجمه گوگل]این دستگاهی به اندازه واکمن است که به کلاهک جمجمه متصل شده و امواج مغزی را زیر نظر دارد
[ترجمه ترگمان]این یک وسیله سونی است که به یک کلاهک جمجمه که امواج مغزی را زیر نظر دارد برنامه ریزی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It has the effect of collecting the response of the testee via brain wave electrodes without psychological interference so that it has a lie detecting accuracy as high as 85-100%.
[ترجمه گوگل]این اثر جمع آوری پاسخ بیضه از طریق الکترودهای امواج مغزی بدون تداخل روانی دارد به طوری که دقت تشخیص دروغ 85 تا 100 درصد را دارد
[ترجمه ترگمان]این اثر، تاثیر جمع آوری پاسخ the از طریق الکترودهای موج مغزی بدون تداخل روانی را دارد به طوری که تشخیص صحت و دقت بالای ۸۵ - ۱۰۰ % را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It is capable of producing sounds of brain shower, also calls " brain wave bath. "
[ترجمه گوگل]قادر به تولید صداهای دوش مغزی است که به آن "حمام امواج مغزی" نیز می گویند
[ترجمه ترگمان]آن توانایی تولید صداهای دوش مغز را دارد که \"حمام موج مغزی\" نیز نامیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. New research suggests that mindfulness meditation can help relieve pain and improve memory by regulating a brain wave known as the alpha rhythm, which "turns down the volume" on distractions.
[ترجمه گوگل]تحقیقات جدید نشان می‌دهد که مدیتیشن تمرکز حواس می‌تواند به تسکین درد و بهبود حافظه با تنظیم موج مغزی موسوم به ریتم آلفا، که "صدا را کاهش می‌دهد" در موارد حواس‌پرتی کمک کند
[ترجمه ترگمان]تحقیقات جدید حاکی از آن است که تمرکز بر روی تفکر تمرکز می تواند به تسکین درد و بهبود حافظه با تنظیم موج مغزی شناخته شده به عنوان ریتم آلفا کمک کند، که \"حجم\" را به حواس پرتی تبدیل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In 1980 she had a brainwave that changed her life.
[ترجمه گوگل]در سال 1980 او یک موج مغزی داشت که زندگی او را تغییر داد
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۸۰ او یک brainwave داشت که زندگی اش را تغییر داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I've had a brainwave that might help.
[ترجمه گوگل]من یک موج مغزی داشتم که ممکن است کمک کند
[ترجمه ترگمان]من یه brainwave دارم که ممکنه کمک کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I've had a brainwave! Let's go this weekend instead.
[ترجمه گوگل]من موج مغزی کرده ام! در عوض این آخر هفته برویم
[ترجمه ترگمان]! من یه \"brainwave\" داشتم بیا به جاش این آخر هفته رو بریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. I've just had a brainwave ; I know a new approach to the difficult problem!
[ترجمه گوگل]من فقط یک موج مغزی داشتم من یک رویکرد جدید برای مشکل دشوار می دانم!
[ترجمه ترگمان]من تازه یه brainwave داشتم؛ یه راه تازه رو به مشکل دشواری می دونم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Unless someone has a brainwave we'll never solve this problem.
[ترجمه گوگل]تا زمانی که کسی موج مغزی نداشته باشد، ما هرگز این مشکل را حل نمی کنیم
[ترجمه ترگمان]مگر اینکه کسی a داشته باشه ما هرگز این مشکل رو حل نمی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. He might get a brainwave during school, or he might end up selling it to Desperate Dan.
[ترجمه گوگل]او ممکن است در طول مدرسه موج مغزی بگیرد، یا ممکن است در نهایت آن را به Desperate Dan بفروشد
[ترجمه ترگمان]او ممکن است در طول مدرسه brainwave بگیرد، وگرنه ممکن است به فروش آن به دن Desperate ادامه دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Brainwave William Waldegrave, the science minister, unveiled the first new government strategy for science and technology for 21 years.
[ترجمه گوگل]Brainwave ویلیام والدگریو، وزیر علوم، از اولین استراتژی جدید دولت برای علم و فناوری برای 21 سال رونمایی کرد
[ترجمه ترگمان]brainwave ویلیام Waldegrave، وزیر علوم، اولین استراتژی جدید دولت برای علم و فن آوری را برای ۲۱ سال رونمایی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. He had a brainwave: to make another picture over the weekend.
[ترجمه گوگل]او یک موج مغزی داشت: برای ساختن یک عکس دیگر در آخر هفته
[ترجمه ترگمان]او یک brainwave داشت: برای ساختن یک عکس دیگر در آخر هفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. It had been Arthur's brainwave in the night; they must know Clare's second name, and address.
[ترجمه گوگل]این موج مغزی آرتور در شب بود آنها باید نام و آدرس کلر را بدانند
[ترجمه ترگمان]شب brainwave آرتور بود؛ باید اسم دوم کلیر رو بدونن و آدرسش رو هم بدونن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. If two people are struck by the same brainwave, it will belong to the one who lodges a patent application first.
[ترجمه گوگل]اگر دو نفر تحت تاثیر امواج مغزی یکسانی قرار گیرند، این امواج متعلق به کسی است که ابتدا درخواست ثبت اختراع را ارائه می کند
[ترجمه ترگمان]اگر دو نفر از همان brainwave مورد حمله قرار بگیرند، به کسی تعلق خواهد داشت که ابتدا یک درخواست ثبت اختراع کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. King Ewen's brainwave remained a popular pastime until the beginning of the Middle Ages.
[ترجمه گوگل]امواج مغزی پادشاه ایون تا اوایل قرون وسطی یک سرگرمی محبوب باقی ماند
[ترجمه ترگمان]brainwave پادشاه Ewen تا آغاز قرون وسطی یک سرگرمی رایج باقی ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. Unless someone comes up with a brainwave soon, I can't see how we can possible get out of this mess.
[ترجمه گوگل]مگر اینکه کسی به زودی موج مغزی ایجاد کند، نمی توانم ببینم چگونه می توانیم از این آشفتگی خلاص شویم
[ترجمه ترگمان]مگر اینکه کسی به زودی با یک قایق موتوری بالا بیاید، من نمی توانم ببینم که چطور می توانیم از این مخمصه خلاص شویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. But then he had a brainwave.
[ترجمه گوگل]اما پس از آن او موج مغزی داشت
[ترجمه ترگمان] ولی بعدش یه \"brainwave\" داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. She tensed, struck by a sudden brainwave.
[ترجمه گوگل]او تنش کرد، یک موج مغزی ناگهانی تحت تاثیر قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]با یک ضربه ناگهانی، عصبی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[برق و الکترونیک] موج مغزی نوسان موزون ولتاژ بین قسمتهای مختلف مغز در محدوده ی تقریبی 1 تا 60 هرتز و 10 تا 100 میکروولت . اگر بسامد زیر 9 هرتز باشد موج دلتا، اگر بین 9 تا 14 هرتز باشد موج آلفا و برای بسامد بالای 14 هرتز موج بتا نامیده می شود.

انگلیسی به انگلیسی

• (medicine) electrical impulse originating in brain tissue; sudden idea, brainstorm, inspirational thought
if you have a brainwave, you suddenly think of a clever idea.

پیشنهاد کاربران

ایده فکری. . . . . . . . . . . . . . . . . . ولی لزوما به اکتشاف ختم نمیشود !!!
ایده فکری
امواج مغزی

بپرس