braced

جمله های نمونه

1. they had braced the electricity post with cables
شاه تیر برق را با چند سیم کلفت (در جای خود) مهار کرده بودند.

2. she had already braced herself for her father's criticism
از پیش خود را برای سرزنش پدرش مهیا کرده بود.

3. the cool breeze braced the air
نسیم خنک هوا را تازه و مطبوع کرد.

4. the country was braced for war
کشور مهیای جنگ بود.

5. i took a shower and it braced me up a bit
دوش گرفتم و تا اندازه ای حالم جا آمد.

تخصصی

[عمران و معماری] مهاربندی شده
[زمین شناسی] مهار بندی شده

پیشنهاد کاربران

آماده شده
braced ( ورزش )
واژه مصوب: به زه
تعریف: ویژگی کمانی که آن را زه کرده اند و آمادۀ تیراندازی است
آماده

بپرس