1. boy in blue
(انگلیس - عامیانه) پاسبان،پلیس
2. a boy aged ten
پسری ده ساله
3. a boy grows into a man
پسر مرد می شود
4. a boy jogs the race horse around the track
پسری اسب مسابقه را دور زمین می دواند.
5. a boy not yet fit to ordain his life
پسری که هنوز نمی تواند زندگی خود را سامان بدهد.
6. a boy with a mechanical bent
پسری دارای استعداد فنی
7. neither boy went
هیچکدام (از آن دو پسر) نرفتند.
8. that boy is a menace
آن پسر مایه ی دردسر است.
9. the boy hopped the fence
پسر از روی نرده پرید.
10. the boy idolized military and sports heroes
آن پسر،قهرمانان نظامی و ورزشی را می پرستید.
11. the boy littered his clothing all over the floor and went to bed
پسر لباس های خود را کف اتاق انداخت و به بستر رفت.
12. the boy lived in the hulk of a passenger ship
پسر در لاشه ی یک کشتی مسافری زندگی می کرد.
13. the boy made a mouth at me
آن پسر به من دهن کجی کرد.
14. the boy made a quick dart across the lawn
پسر مثل تیر از میان چمن رد شد.
15. the boy rolled the hoop down the slope
پسر بچه حلقه را در سرازیری به چرخش درآورد.
16. the boy sniffled and the teacher asked him to blow his nose with a handkerchief
شاگرد فن فن کرد و معلم از او خواست که با دستمال دماغ خود را بگیرد.
17. the boy strode over the gutter
پسر بایک گام از جوی رد شد.
18. the boy was double his sister's size
اندازه ی پسر دو برابر خواهرش بود.
19. the boy was gored by a bull
یک گاو نر به پسر شاخ زد و او را زخمی کرد.
20. the boy was out of sight and out of sound
آن پسر نه در معرض دید بود و نه صدای کسی را می شنید.
21. the boy worried the loose tooth with his tongue
پسر با زبانش دندان لق را تکان می داد.
22. this boy has many fine qualities
این پسر از خصایص خوب فراوانی برخوردار است.
23. a bad boy
پسر بد
24. a consumptive boy
یک پسر مسلول
25. a country boy
پسر دهاتی
26. a dark-haired boy came up and tried to mooch a cigarette
پسر بچه ی موسیاهی جلو آمد و سعی کرد سیگاری (از ما) گدایی کند.
27. a full-grown boy
پسری که به حداکثر رشد خود رسیده است
28. a gutter boy
پسر فقیر و بی سرپرست
29. a little boy with chestnut-brown hair
پسر کوچکی با موی شاه بلوطی
30. a polite boy
یک پسر با ادب
31. a weak boy
پسر کم زور
32. a wide boy
پسر دغلکار
33. an impudent boy
پسر بی ادب
34. an insolent boy
پسر بی آزرم
35. the fair-haired boy of the family
پسر دوست داشتنی خانواده
36. the ingenuous boy said, "my father says he is not home"
پسر ساده دل گفت: ((پدرم می گوید که خانه نیست. ))
37. man and boy
در ابتدا مثل پسر و سپس مثل مرد
38. a snivelling little boy
پسر بچه ای که آب دماغش جاری است
39. a twelve-year old boy
پسری دوازده ساله
40. abbas khan's oldest boy
پسر بزرگ عباس خان
41. he gave the boy a good cuff
سیلی محکمی به پسر زد.
42. she delivered a boy
او پسر زایید.
43. to pack a boy off to school
پسر بچه را با شتاب روانه ی مدرسه کردن
44. a pervese and impolite boy
یک پسر لجباز و بی تربیت
45. an impolite and good-for-nothing boy
. . . پسر بی ادب و بی هنری
46. he attacked the bigger boy with the desperation of a cornered cat
با بی پروایی گربه ای که در بن بست گیر کرده باشد به پسر بزرگتر از خودش حمله ور شد.
47. he was a handsome boy and, ipso facto, made other students jealous
او پسر خوش قیافه ای بود و به همین دلیل دیگر شاگردان به او حسادت می کردند.
48. now be a good boy and do as i tell you
دیگه پسر خوبی باش و هرچه می گم انجام بده !
49. rahim was a handsome boy
رحیم پسر خوش سیمایی بود.
50. rameen is a strong boy
رامین پسر پرزوری است.
51. the lord chose another boy to page him
لرد یک پسر دیگر را به نوکری برگزید.
52. the teacher granted the boy liberty to go out
معلم به پسر اجازه داد که بیرون برود.
53. a pure relationship between a boy and a girl
رابطه ی معصومانه میان یک پسر و دختر
54. actually i am a weak boy
در واقع من پسر ضعیفی هستم.
55. he resuscitated a nearly drowned boy by artificial respiration
پسری را که تقریباخفه شده بود با تنفس مصنوعی از مرگ نجات داد.
56. the horse trampled on the boy
اسب پسر را لگدمال کرد.
57. the manly voice of that boy
صدای مردانه ی آن پسر
58. the rifle's kick threw the boy back
لگد تفنگ پسر را به عقب پراند.
59. as i was paying, the shop boy bagged the fruits
من که پول می دادم شاگرد مغازه میوه ها را در پاکت گذاشت.
60. the rifle recoiled and threw the boy to the ground
تفنگ لگد انداخت و پسر را بر زمین افکند.
61. i predict that it will be a boy
پیشگویی می کنم که پسر است.
62. the cracked voice of a seventeen-year old boy
صدای دو رگه ی پسر هفده ساله
63. the girl was feeling dippy about the boy next door
دختر دیوانه ی پسر همسایه بود.
64. they dragged the river in search of the drowned boy
در جستجوی پسر بچه ی غرق شده کف رودخانه را لجن کاوی کردند.
65. all work and no play makes jack a dull boy
کسی که همه اش کار می کند و تفریح ندارد به جایی نمی رسد
66. she was reputed to have had an affair with the neighbor's boy
شایع بود که با پسر همسایه رابطه دارد.