boxing

/ˈbɑːksɪŋ//ˈbɒksɪŋ/

معنی: بوکس، مشت زنی، مشت بازی
معانی دیگر: در جعبه قرار دادن، جعبه بندی، پوشش یا حفاظ جعبه مانند

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a material of which boxes are made.

(2) تعریف: an enclosure or casing resembling a box.

(3) تعریف: the act of enclosing something in a box or boxes.
اسم ( noun )
• : تعریف: the sport, profession, or technique of fighting with the fists.
مشابه: ring

جمله های نمونه

1. a boxing match
مسابقه ی بوکس

2. scientific boxing
مشت بازی شگردین

3. a tame boxing match
مسابقه ی مشت زنی خسته کننده

4. an arena for boxing matches
ورزشگاه مسابقات بکس

5. he is the boxing champion of the world
او قهرمان مشت زنی جهان است.

6. a wild swing in boxing
ضربه ای که در مشت بازی به هدف نمی خورد

7. the continuation of the boxing match after a short pause
از سر گیری مشت بازی پس از مکث کوتاه

8. she had a distaste for boxing
او از مشت بازی بدش می آمد.

9. Each round of the boxing match lasts three minutes.
[ترجمه گوگل]هر دور مسابقه بوکس سه دقیقه طول می کشد
[ترجمه ترگمان]هر دور مسابقه بوکس سه دقیقه طول می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Few contests in the recent history of British boxing have been as thrilling.
[ترجمه گوگل]تعداد کمی از مسابقات در تاریخ اخیر بوکس بریتانیا به این هیجان بوده است
[ترجمه ترگمان]چند رقابت در تاریخ اخیر مشتزنی بریتانیا هیجان انگیز بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Boxing is a sport that always attracts large crowds.
[ترجمه گوگل]بوکس ورزشی است که همیشه جمعیت زیادی را به خود جذب می کند
[ترجمه ترگمان]بوکس ورزشی است که جمعیت زیادی را جذب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Three years later, Ali returned to boxing with a new fire in his belly.
[ترجمه گوگل]سه سال بعد، علی با آتشی تازه در شکمش به بوکس بازگشت
[ترجمه ترگمان]سه سال بعد علی با آتش تازه ای در شکمش به بوکس بازگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. That fellow is a promoter of boxing events.
[ترجمه گوگل]آن شخص مروج مسابقات بوکس است
[ترجمه ترگمان]آن جوان، مروج رویداده ای بوکس می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He thinks boxing is good for kids, that it toughens them up.
[ترجمه گوگل]او فکر می‌کند بوکس برای بچه‌ها خوب است، زیرا آنها را سرسخت می‌کند
[ترجمه ترگمان]او فکر می کند که بوکس برای کودکان خوب است و باعث می شود که آن ها از هم جدا شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The karate bout has many similarities to a boxing match.
[ترجمه گوگل]مسابقه کاراته شباهت های زیادی به مسابقه بوکس دارد
[ترجمه ترگمان]مسابقه کاراته شباهت های بسیاری با یک مسابقه بوکس دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The middleweight boxing champion had his opponent up against the ropes.
[ترجمه گوگل]قهرمان بوکس میان وزن حریف خود را در برابر طناب ها قرار داد
[ترجمه ترگمان]قهرمان وزن متوسط حریف خود را با طناب بالا برده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. So when did you hang up your boxing gloves/golfclubs/ballet shoes?
[ترجمه گوگل]پس کی دستکش‌های بوکس/کلاب‌های گلف/کفش‌های باله‌تان را آویزان کردید؟
[ترجمه ترگمان]بنابراین چه زمانی شما دستکش های boxing \/ کفش های باله خود را آویزان کردید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بوکس (اسم)
box, boxing

مشت زنی (اسم)
boxing, slugging, pugilism

مشت بازی (اسم)
boxing

انگلیسی به انگلیسی

• sport in which two men fight with punches
boxing is a sport in which two men wearing large padded gloves fight according to special rules, by punching each other.

پیشنهاد کاربران

مشت زنی. بوکس بازی. بوکس
مثال:
he is the boxing champion of the world
او قهرمان مشت زنی جهان است.
boxing ( n ) ( bɑksɪŋ ) , boxer ( n ) ( bɑksər ) =a person who boxes, especially as a job, e. g. a heavyweight boxer.
boxing
در زبان عامیانه Boxing به معنای محدود کردن هم میدهد.
Boxing herself into one genre or style
boxing ( ورزش )
واژه مصوب: مشت‏زنی
تعریف: ورزشی که در آن یک ورزشکار با استفاده از مشت با ورزشکار دیگر مبارزه کند
ورزش بوکس
تلفظ :
باکسین
بکس زنی
مشت زنی
بُکس

بپرس