bow legged


پاچنبری، کجپا، پاچنبری، پاکمانی، پاقوسی، گشادپا، دارای پای کچ یاکمانی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: having legs that curve outward around or below the knees.

جمله های نمونه

1. soldiers and sailors, bowlegged tailors
سربازان و ناویان و خیاطان پا چنبری

2. A carton of Marlboro cigarettes and a duty-free litre of brandy stood on a delicate bow-legged side table.
[ترجمه گوگل]یک کارتن سیگار مارلبرو و یک لیتر براندی بدون عوارض گمرکی روی میز پاپیونی ظریفی قرار داشت
[ترجمه ترگمان]یک پاکت سیگار برگ و یک لیتر مشروب مجانی که روی میز یک چهار زانو قرار داشت ایستاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Burkett was rather small, rather bow-legged, a low centre of gravity.
[ترجمه گوگل]بورکت نسبتاً کوچک بود، پاهای کمانی داشت و مرکز ثقل پایینی داشت
[ترجمه ترگمان]Burkett نسبتا کوچک بود، نسبتا کوچک، یک چهار زانو، یک مرکز نیروی گرانش زمین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A good way to see the land without getting bow-legged doing it, or flat-footed.
[ترجمه گوگل]یک راه خوب برای دیدن زمین بدون داشتن پاهای کمان و یا صافی کف پا
[ترجمه ترگمان]راه خوبی برای دیدن زمین بی آن که پا به پا بگذارد یا پا به پا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. What price a higher handicap for those of us of the bow-legged persuasion.
[ترجمه گوگل]چه قیمتی برای آن دسته از ما که با پاهای کمانی کار می کنند، نقص بالاتری دارد
[ترجمه ترگمان]چه قیمتی برای کسانی که پایه کمان است، امتیاز بالاتری دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The bowlegged priest was already at the uncooked rice from aa bowl and were prepared to shower the blessed couple.
[ترجمه گوگل]کشیش کاسه‌دار از قبل در کاسه برنج نپخته حاضر شده بود و برای دوش گرفتن زوج مبارک آماده شده بود
[ترجمه ترگمان]آن کشیش bowlegged دست به برنج نا پخته از یک کاسه بود و برای دوش گرفتن زوج مقدس آماده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The bowlegged priest was prepared to pray.
[ترجمه گوگل]کشیش کاسه‌دار برای دعا آماده شد
[ترجمه ترگمان]کشیش bowlegged خم شده بود تا دعا بخواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Like many Westerners, he spent so much time on horseback when he was little that he grew up bowlegged.
[ترجمه گوگل]مانند بسیاری از غربی‌ها، او در دوران کوچکی آنقدر وقت خود را بر روی اسب گذراند که با کاسه‌بازی بزرگ شد
[ترجمه ترگمان]مانند بسیاری از Westerners، هنگامی که کوچک بود خم شد و پاهایش را روی اسب گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He started hinting at this: stood in the doorway in those baggy navy shorts of his, bowlegged.
[ترجمه گوگل]او شروع به اشاره به این کرد: با آن شورت سرمه ای گشاد در آستانه در ایستاده بود
[ترجمه ترگمان]با اشاره به این موضوع شروع به اشاره کرد: در آستانه در ایستاده بود و شلوارک تنگ و گشاد of پاهایش خم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The stifle joints must point in the line of travel, not outward resulting in a bowlegged appearance nor hitching in under the dog.
[ترجمه گوگل]مفاصل خفه کننده باید در مسیر حرکت قرار گیرند، نه اینکه به سمت بیرون ظاهر شوند و یا به زیر سگ نچسبند
[ترجمه ترگمان]مفاصل خفه و خفه باید در خط سیر حرکت کنند، نه به سمت بیرون که منجر به ظاهر bowlegged و یا توقف در زیر سگ می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• someone who is bow-legged has legs that curve apart.
having legs curved outward at the knee

پیشنهاد کاربران

بپرس