bout

/ˈbaʊt//baʊt/

معنی: تقلا، کشمکش، یک دور مسابقه یا بازی
معانی دیگر: مسابقه، هماوری، زور آزمایی، مدت زمانی که صرف کار یا بیماری و غیره می شود

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an athletic match, as between wrestlers or boxers.
مشابه: contest, fight, match, meet, prizefight, spar

(2) تعریف: a short period of sustained activity.
مترادف: period, round
مشابه: competition, spell, spree, stint, stretch

(3) تعریف: a period or attack of illness.
مترادف: attack, spell
مشابه: fit, stretch

- a bout of flu
[ترجمه گوگل] یک حمله آنفولانزا
[ترجمه ترگمان] یک سرماخوردگی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a bout of shopping
یک سلسله خرید از مغازه

2. a bout of the flu
مدتی دچار سرماخوردگی

3. a championship bout
مسابقه ی قهرمانی

4. a return bout with tuberculosis
درگیری مجدد با بیماری سل

5. They had been fighting after a drinking bout.
[ترجمه گوگل]آنها بعد از مشروب خوردن با هم دعوا کرده بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها بعد از نوشیدن یک نوشیدنی دعوا کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She had a bout of flu over Christmas.
[ترجمه گوگل]او در کریسمس دچار آنفولانزا شد
[ترجمه ترگمان]او در کریسمس به سرماخوردگی مبتلا شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. That bout of flu dragged her down.
[ترجمه سینا] اون دوره آنفولانزا او را زمین گیر کرد
|
[ترجمه گوگل]آن آنفولانزا او را به پایین کشاند
[ترجمه ترگمان] این در مورد آنفولانزا اون رو به زمین کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was recovering from a severe bout of flu.
[ترجمه گوگل]او پس از یک دوره شدید آنفولانزا در حال نقاهت بود
[ترجمه ترگمان]او در حال بهبود از یک سرماخوردگی شدید بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A young baby may frequently get a bout of hiccups during or soon after a feed.
[ترجمه مریم] یک کودک جوان همواره ممکن است یک دوره ی سکسکه داشته باشد درطولِ یا بعد از غذا دادن به او
|
[ترجمه گوگل]یک نوزاد جوان ممکن است اغلب در حین یا بلافاصله پس از شیر خوردن دچار سکسکه شود
[ترجمه ترگمان]یک نوزاد جوان ممکن است به دفعات بعد از یک غذا با سکسکه مواجه شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This will be his eighth title bout in 19 months.
[ترجمه گوگل]این هشتمین مسابقه قهرمانی او در 19 ماه گذشته خواهد بود
[ترجمه ترگمان]این هشتمین دوره title او در ۱۹ ماه خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I've just recovered from a bout of malaria.
[ترجمه گوگل]من به تازگی از یک حمله مالاریا بهبود یافته ام
[ترجمه ترگمان]تازه از مالاریا گرفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I'm pretty indestructible; it takes more than a bout of flu to lay me low.
[ترجمه گوگل]من کاملاً نابود نشدنی هستم بیش از یک حمله آنفولانزا طول می کشد تا من را کم کند
[ترجمه ترگمان]من کاملا فنا نشدنی هستم؛ بیشتر از یک سرماخوردگی طول می کشد تا من را آرام نگه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The bumpy flight brought on a bout of airsickness.
[ترجمه گوگل]پرواز ناهموار یک حمله هوایی را به همراه داشت
[ترجمه ترگمان]flight bumpy، airsickness را به همراه آورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The latest bout of violence has claimed twenty four lives.
[ترجمه گوگل]آخرین حمله خشونت آمیز جان بیست و چهار نفر را گرفته است
[ترجمه ترگمان]آخرین دور از خشونت جان بیست و چهار نفر را گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تقلا (اسم)
stress, agony, strife, slog, tussle, scramble, bout, tug, effort, exertion, nisus, wrestle, strain, bustle, muss, scrabble

کشمکش (اسم)
tension, conflict, toil, tussle, struggle, bout, scuffle, wrestle, skirmish, scrimmage, stour, wrestling

یک دور مسابقه یا بازی (اسم)
bout

تخصصی

[زمین شناسی] کشمکش، تقلا، یکدور مسابقهیا بازی

انگلیسی به انگلیسی

• session; fit of illness or drinking; athletic match
if you have a bout of something such as an illness, you have it for a short period.
a bout of activity is a short time during which you put a lot of effort into doing something.

پیشنهاد کاربران

1. ( بیماری ) حمله 2. دوره. دوره حاد 3. مسابقه بوکس. مسابقه کشتی
مثال:
frequent bouts of chest infection
حمله های فراوان ناشی از عفونت سینه
دوستان دقت کنید که معمولاً وقتی bout را about در نظر میگیریم که قبلش یک آپاستروف اومده باشه ( در تصویر میتونید ببینید )
Bout : a short period of time during which you do something a lot, especially something that is bad for you
...
[مشاهده متن کامل]

e. g. Some of the delays between bouts were annoying, but action never slowed down once the fighting began

bout
a short period of intense activity of a specified kind.
مثال
People are most likely to experience their first bout in adolescence.
مثال اینجا در مورد تجربه افسردگی ( depression ) هستش.
در زبان عامیانه: به معنای دربارۀ
یعنی about مخفف می شه توی چت ها و به جاش bout نوشته می شه.
a bout of nerves: دوره ای از استرس
مسابقه قهرمانی
مبارزه، کشمکش
✅عود ( بیماری، تب و امثال آن )
The iconic 1970s superstar Olivia Newton - John passed away earlier today at age 73 after her fourth ⭐bout with cancer
در انگلیسی محاوره یا در لیریک اشعار مخفف about است.
مدت
دوره
دوران
- - - -
[بیماری] حمله
دوره
- - - -
مسابقۀ کشتی یا بوکس
Bout me
درمورد من
وهله ناگهانی
حمله
نزدیک، نزدیک به. . . . . . . . . ، تقریبا
brief period of illness or involvement in an activity
حمله ( در زمان بیماری )
a severe bout of coughing
حمله شدید از سرفه
قصد کاری
bout of depression
دوره ای از افسردگی
This patients are susceptible to recurrent *bouts* of rheumatic fever and further heart damage. ( Microbiology made rediculouslysimple )
ترجمه: این بیماران در *دوره های* عود تب روماتیک و آسیب های بیشتر قلب حساس اند.
, دوره بیماری
حدود
دوره, دوره کوتاه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس