صفت ( adjective )
• (1) تعریف: of, related to, or characteristic of the middle class.
• مترادف: middle-class
• مشابه: popular
• مترادف: middle-class
• مشابه: popular
- Bourgeois women began to emulate the manners of the upper class.
[ترجمه گوگل] زنان بورژوا شروع به تقلید از آداب طبقه بالا کردند
[ترجمه ترگمان] زنان بورژوا از رفتار طبقه بالا شروع به تقلید کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] زنان بورژوا از رفتار طبقه بالا شروع به تقلید کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Bourgeois attitudes toward extra-marital affairs tended to be more conservative.
[ترجمه گوگل] نگرش بورژواها نسبت به امور خارج از زناشویی محافظه کارانه تر بود
[ترجمه ترگمان] رفتار بورژوا نسبت به امور مربوط به زناشویی، گرایش بیشتری به محافظه کارتر بودن داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رفتار بورژوا نسبت به امور مربوط به زناشویی، گرایش بیشتری به محافظه کارتر بودن داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: marked by a concern for respectability, comfort, and material possessions.
• مترادف: materialistic
• مشابه: acquisitive, capitalistic
• مترادف: materialistic
• مشابه: acquisitive, capitalistic
- Hippies rebelled against bourgeois values.
[ترجمه گوگل] هیپی ها علیه ارزش های بورژوایی شورش کردند
[ترجمه ترگمان] hippies علیه ارزش های بورژوازی شورش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] hippies علیه ارزش های بورژوازی شورش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: lacking artistic or social refinement; philistine.
• مترادف: philistine
• متضاد: elite, refined
• مشابه: common, conventional, ordinary, uncultivated, uncultured, unimaginative, unrefined, unsophisticated
• مترادف: philistine
• متضاد: elite, refined
• مشابه: common, conventional, ordinary, uncultivated, uncultured, unimaginative, unrefined, unsophisticated
- An opera lover, he considered musical theater simply bourgeois.
[ترجمه گوگل] او که عاشق اپرا بود، تئاتر موزیکال را صرفاً بورژوازی می دانست
[ترجمه ترگمان] یک عاشق اپرا، تئاتر موزیکال را به سادگی بورژوا در نظر گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یک عاشق اپرا، تئاتر موزیکال را به سادگی بورژوا در نظر گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
حالات: bourgeois
حالات: bourgeois
• (1) تعریف: one who belongs to the middle class.
• مترادف: burgher
• مشابه: commoner
• مترادف: burgher
• مشابه: commoner
- The numbers of bourgeois increased with the expansion of trade.
[ترجمه گوگل] با گسترش تجارت، تعداد بورژواها افزایش یافت
[ترجمه ترگمان] تعداد افراد طبقه متوسط با گسترش تجارت افزایش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تعداد افراد طبقه متوسط با گسترش تجارت افزایش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: one who possesses or exhibits values, attitudes, and behavior conventionally associated with the middle class, such as materialism.
• مشابه: babbitt, capitalist, materialist, Middle American, suburbanite
• مشابه: babbitt, capitalist, materialist, Middle American, suburbanite
- She married a young bourgeois who'd set his mind on becoming wealthy.
[ترجمه گوگل] او با یک جوان بورژوا ازدواج کرد که قصد داشت ثروتمند شود
[ترجمه ترگمان] با یک بورژوای جوان ازدواج کرد که تصمیم گرفته بود ثروتمند شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] با یک بورژوای جوان ازدواج کرد که تصمیم گرفته بود ثروتمند شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: in Marxist theory, a member of the capitalist class, opposed to the proletariat in the class struggle.
• مترادف: capitalist, yuppie
• مترادف: capitalist, yuppie