bound to happen
انگلیسی به انگلیسی
پیشنهاد کاربران
🔹 معادل فارسی : حتماً اتفاق می افتد / اجتناب ناپذیر است / مقدّر یا محتوم است
🔹 مثال ها:
It was bound to happen sooner or later. دیر یا زود قرار بود اتفاق بیفته.
With so much pressure, a breakdown was bound to happen. با این همه فشار، فروپاشی اجتناب ناپذیر بود.
... [مشاهده متن کامل]
They were so in sync—it was bound to happen that they’d fall in love. اون ها خیلی هماهنگ بودن—عاشق شدنشون قطعاً اتفاق می افتاد.
🔹 مترادف ها: inevitable – certain – unavoidable – destined – sure to happen – predestined
🔹 مثال ها:
It was bound to happen sooner or later. دیر یا زود قرار بود اتفاق بیفته.
With so much pressure, a breakdown was bound to happen. با این همه فشار، فروپاشی اجتناب ناپذیر بود.
... [مشاهده متن کامل]
They were so in sync—it was bound to happen that they’d fall in love. اون ها خیلی هماهنگ بودن—عاشق شدنشون قطعاً اتفاق می افتاد.
🔹 مترادف ها: inevitable – certain – unavoidable – destined – sure to happen – predestined
انتظار اتفاق افتادن کاری را داشتن
انتظار می رفت این اتفاق بسوفته
مطمئناً ( چنین اتفاقی خواهد افتاد )
... [مشاهده متن کامل]
ناگریز
حتماً
اگه قرار باشه اتفاقی بیفته، حتماً میفته.
انتظار داشتن