bounced

/ˈbaʊns//baʊns/

(verb intransitive) (توپ و غیره) برگشتن، پس جهیدن، جهیدن، بالا و پایین پریدن (verb intransitive) (شخص) ورجه وورجه کردن، جست و خیز کردن، بالا پایین پریدن، پریدن، جستن، خیز برداشتن (verb intransitive) (محاوره) (چک) برگشت خوردن، برگشتن due to insufficient funds, my check bounced به خاطر نبودن وجه کافی در حساب چکم برگشت خورد (verb transitive) (توپ و غیره) زدن و گرفتن، به زمین زدن، (به جایی) زدن (verb transitive) (شخص) به جست و خیز واداشتن، به ورجه ورجه درآوردن، از جا پراندن، (عامیانه) بیرون انداختن، به بیرون پرت کردن (verb transitive) (محاوره) (چک) برگشت زدن (noun) (توپ و غیره) جهش، پرش، جست و خیز the grenade bounced twice and exploded نارنجک دو بار جهش کرد و منفجر شد he kept bouncing the ball off the floor مرتب توپ را به زمین می زد (noun) (شخص) جنب و جوش، نشاط، سرزندگی bounce back (پس از رکود، پسرفت) بازگشت کردن، دوباره گُل کردن، دوباره قد راست کردن

جمله های نمونه

1. he bounced up and cut off his two ears
برجست و از او دو گوش ببرید

2. his check bounced
چک او برگشت.

3. the grenade bounced twice and exploded
نارنجک دو بار جهش کرد و منفجر شد.

4. the drunken man was bounced out of the tavern
مرد مست را از میخانه بیرون کردند.

5. before serving the ball, she bounced it once
پیش از زدن توپ یکبار آن را ورجهانید.

6. due to insufficient funds, my check bounced
به خاطر نبودن وجه کافی در حساب چکم واخواست شد (برگشت خورد).

انگلیسی به انگلیسی

• returned by a bank due to insufficient funds (of a bank check)

پیشنهاد کاربران

روشن شدن، چشمک زدن
برگشت دادن موضوع یا مطلب یا پرونده به سازمان یا شخص دیگر
به زمین زدن توپ
Bounce the ball

بپرس