اشتباه
ناشیانه
صفت/ بطور بد یا با بی دقتی انجام شده
( از یک کار، تلاش، و غیره ) بسیار بد انجام شدن، نافرجام
... [مشاهده متن کامل]
۱. خراب. افتضاح. ناشیانه ۲. غلفتی. سر هم بندی ۳. ناکام. نافرجام
During the botched rescue attempt, other troops from the Golani Brigade as well as the elite rescue units came under heavy gunfire from the al - Qassam brigades who had by now entered the buildings.
... [مشاهده متن کامل]
در طول تلاش نافرجام نجات، دیگر سربازان از تیپ گولانی، به علاوه یگانهای نجات نخبه، زیر شلیک سنگین تیپ القسام که اکنون وارد ساختمانها شده بودند قرار گرفتند.
... [مشاهده متن کامل]
در طول تلاش نافرجام نجات، دیگر سربازان از تیپ گولانی، به علاوه یگانهای نجات نخبه، زیر شلیک سنگین تیپ القسام که اکنون وارد ساختمانها شده بودند قرار گرفتند.
Botched صفتیه که برای کارها، پروژه ها و فرایندهایی که شکست میخورن استفاده میشه. مثلا ماشینتو رنگ کنی ولی به شکل داغونی که تو چشم معلوم باشه این ماشین ضربه خورده. یا عمل زیبایی انجام بدی ولی شبیه زامبیا بشی بجای زیباتر شدن. و مثال های بیشتر
... [مشاهده متن کامل]
🔴 used to describe something, usually a job, that is done badly
🔴 ( of a task ) carried out badly or carelessly
🔴 unsuccessful because of being poorly done : spoiled by mistakes
◀️ a botched attempt
◀️ a botched recipe
◀️ a botched medical procedure
◀️ I am a fan so they all turned cute to me but objectively: Namjoon's and Jhope's nose jobs did
Nothing for their apperance they look botched
◀️ a botched attempt to steal a car
◀️ Our landlord redecorated the bedroom, but it was such a botched job that we decided to redo it.
◀️ He had a botched operation on a severely perforated eardrum that left him deaf in his right ear.
... [مشاهده متن کامل]
◀️ a botched attempt
◀️ a botched recipe
◀️ a botched medical procedure
◀️ I am a fan so they all turned cute to me but objectively: Namjoon's and Jhope's nose jobs did
◀️ a botched attempt to steal a car
◀️ Our landlord redecorated the bedroom, but it was such a botched job that we decided to redo it.
◀️ He had a botched operation on a severely perforated eardrum that left him deaf in his right ear.
نا موفق
یکی دیگه از معانی botched اشتباه پیشرفتن یه عمل جراحی پلاستیکه
مثلا مثلbotched lips ( زمانی که تزریق ژل به لب به مقدار زیادی صورت میگیرد )
مثلا مثلbotched lips ( زمانی که تزریق ژل به لب به مقدار زیادی صورت میگیرد )
بهبود هالک فتوشاپ ایرانیان از فکر و خیال خودکشی پس از دعوای ناموفق تحقیر آمیز که از مارتین خورد
ناشی، ناشیانه
نافرجام
a botched attempt = تلاش نافرجام
a botched attempt = تلاش نافرجام
سرهم بندی شده، سمبل شده، وصله پینه شده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)