• : تعریف: a small wooded or brushy area; thicket.
جمله های نمونه
1. There is a small house among the bosk.
[ترجمه گوگل]یک خانه کوچک در میان بوسک وجود دارد [ترجمه ترگمان]یک خانه کوچک بین بوته هست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Murmuring Bosk deals 1 damage to you.
[ترجمه گوگل]Murmuring Bosk 1 خسارت به شما وارد می کند [ترجمه ترگمان]Murmuring Bosk با ۱ ضربه به شما سر و کار دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The hotel was among the bosk next to the sea.
[ترجمه گوگل]هتل بین بوسک های کنار دریا بود [ترجمه ترگمان]هتل در میان the کنار دریا قرار داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Refined western-style villa pin-points covered in tropical plants bosk.
[ترجمه گوگل]نقاط ویلایی شیک بهسبک غربی که پوشیده از گیاهان استوایی است [ترجمه ترگمان]یک ویلای ویلایی غربی با سبک غربی پوشیده شده در گیاهان گرمسیری bosk [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Light panes, tender and comfortable, which gentleman roams elegantly in bosk ?
[ترجمه گوگل]شیشه های سبک، لطیف و راحت، کدام جنتلمن به زیبایی در بوسک پرسه می زند؟ [ترجمه ترگمان]شیشه های روشن، نرم و راحت، که این آقا در بوته زندگی می کند؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید