bosh

/ˈbɑːʃ//bɒʃ/

معنی: چرند، حقه بازی، حرف توخالی
معانی دیگر: (از ریشه ی ترکی) چرند، درون تهی، مزخرف، شر و ور، شکم (بخش برآمده ی کوره ی گدازش فلز)، پیشخوان (در کوره ی بلند)، ناوه ی فلز سردکنی، مهمل

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) foolish or meaningless talk; nonsense.
مشابه: bunk, nonsense, rot

جمله های نمونه

1. He thinks modern art is bosh.
[ترجمه گوگل]او فکر می‌کند که هنر مدرن یک بوش است
[ترجمه ترگمان]او فکر می کند که هنر مدرن bosh
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Don't talk such bosh!
[ترجمه گوگل]اینقدر حرف نزن!
[ترجمه ترگمان]حرف مفت نزن!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. You can bosh it out, use the same strategies as the independent record labels.
[ترجمه گوگل]شما می توانید آن را از بین ببرید، از استراتژی های مشابه با برچسب های مستقل ضبط استفاده کنید
[ترجمه ترگمان]شما می توانید آن را bosh، از همان استراتژی هایی استفاده کنید که برچسب رکورد مستقل دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Chris Bosh also withdrew from camp on Wednesday afternoon due to a foot injury.
[ترجمه گوگل]کریس بوش نیز بعد از ظهر چهارشنبه به دلیل مصدومیت از پا از اردو کنار رفت
[ترجمه ترگمان]کریس Bosh نیز بعد از ظهر روز چهارشنبه به دلیل جراحت پا از کمپ خارج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Start with LeBron James, Kevin Garnett and Chris Bosh.
[ترجمه گوگل]با لبرون جیمز، کوین گارنت و کریس بوش شروع کنید
[ترجمه ترگمان]با لی بورن جیمز، کوین گارنت و کریس Bosh شروع کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. With LeBron James, Chris Bosh, Amare Stoudemire and other big-ticket free agents out of the way, Tracy McGrady expects to get on the free-agency express himself one of these days.
[ترجمه گوگل]با کنار گذاشتن لبرون جیمز، کریس بوش، آماره استودمیر و دیگر بازیکنان آزاد با بلیت بزرگ، تریسی مک گریدی انتظار دارد که در این روزها در آژانس آزاد حضور پیدا کند
[ترجمه ترگمان]با لی بورن جیمز، کریس Bosh، Amare Stoudemire و دیگر عوامل آزاد بلیط فروشی از این راه، تریسی McGrady انتظار دارد که خودش را یکی از این روزها آزاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Bosh is for 1 I hope he bounces back next game.
[ترجمه گوگل]بوش برای 1 است امیدوارم بازی بعدی بازگردد
[ترجمه ترگمان]Bosh برای ۱ سال است که من امیدوارم که او به بازی بعدی برگردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Paint? - bosh! Has she anything on her mind worth thinking twice - a man for instance?
[ترجمه گوگل]رنگ کنم؟ - بوش! آیا او چیزی در ذهن خود دارد که ارزش دوبار فکر کردن را داشته باشد - مثلاً یک مرد؟
[ترجمه ترگمان]نقاشی؟ ! حرف مزخرفیه ایا چیزی در ذهنش هست که ارزش فکر کردن به یک مرد را داشته باشد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. That is enough of your bosh!
[ترجمه گوگل]بسه بوش!
[ترجمه ترگمان]حرف مفت و مزخرفیه!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Chris Bosh, Toronto: All signs are pointing to a big year for Bosh.
[ترجمه گوگل]کریس بوش، تورنتو: همه نشانه ها به سالی بزرگ برای بوش اشاره می کنند
[ترجمه ترگمان]کریس Bosh، تورنتو: همه نشانه ها به سال بزرگ for اشاره دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The bosh becomes larger from the tuyeres up to the maximum internal diameter of the furnace.
[ترجمه گوگل]بوش از لوله ها تا حداکثر قطر داخلی کوره بزرگتر می شود
[ترجمه ترگمان]The از the تا حداکثر قطر داخلی کوره بزرگ تر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Bosh!interrupted Steelman, cheerfully.
[ترجمه گوگل]بوش با خوشحالی حرف استیلمن را قطع کرد
[ترجمه ترگمان]مزخرف! با خوش رویی سخن او را قطع کرد و گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I just ask at discretion, why do you bosh here A complaints.
[ترجمه گوگل]من فقط به صلاحدید می پرسم، چرا شما اینجا شکایت می کنید
[ترجمه ترگمان]من فقط از احتیاط می پرسم، چرا این حرف را می زنی و شکایت می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There must be some truth, after all, in the rant of the poets about the heartlessness and fickleness of women, although he had always been used to consider it the merest bosh.
[ترجمه گوگل]بالاخره باید حقیقتی در غرغر شاعران در مورد بی عاطفه بودن و بی ثباتی زنان وجود داشته باشد، هرچند که او همیشه آن را صرفاً یک بوش می دانست
[ترجمه ترگمان]پس از همه این ها، پس از همه این ها، درباره the و fickleness زن ها، با آنکه همیشه این موضوع را بی هوده در نظر گرفته بود، باید حقیقت داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چرند (اسم)
windy, baloney, stuff, balderdash, blether, crap, blather, hokum, bosh, bologna, bilge water, bilk, boloney, trumpery, haver, rigmarole, jive, piffle

حقه بازی (اسم)
juggle, illusionism, bosh, quackery, trickiness, cog, legerdemain, harlequin, hanky-panky, double-dealing, flim-flam, hocus-pocus

حرف توخالی (اسم)
bosh, poppycock

انگلیسی به انگلیسی

• nonsense
nonsense

پیشنهاد کاربران

Bosh - En - بُشbɒʃ - ˈbɑːʃ باش= چرند، حقه بازی، حرف توخالی
معانی دیگر: ( از ریشه ی ترکی ) چرند، درون تهی، مزخرف، شر و ور، شکم ( بخش برآمده ی کوره ی گدازش فلز ) ، پیشخوان ( در کوره ی بلند ) ، ناوه ی فلز سردکنی، مهمل
...
[مشاهده متن کامل]

Bosh - Turk - بُش - باش=خالی، توخالی، چرند، حقه بازی، حرف توخالی، سر، کله، و. . .
Bosh - boş بُش=خالی، پوچ، مهمل ، پوک، تهی ، تخلیه، آزاد، رها ، بی سکنه، بلاتصدی، بلامتصدی، بری، عاری، فارغ، صرف، محض، خلوت، خلوتگاه، و. . . - boş s�zبُش سُوز=حرف توخالی، چرند - boş jay، boş ev=خانۀ خالی، خلوتگاه - yer boş = فضای خالی، جای خالی - i�i boş ، i�y boş ایچی بُش=شکم خالی، تو خالی، درون تهی - -
Bosh – baş باش=سر، تارک، راس، فرق، کله، مخ ، چکاد، قله، نوک ، در، درپوش، دهانه، سرپوش، بالا ، بزرگ، پیشوا، رئیس، سرور، سر شاخه، برتر، والاتر، بالا، بلندا، برآمده، بالا آمده، آغاز، ابتدا، از قبل، جلوتر، جلو آمده، پیش آمده ( başdan gelen=از پیش آمده، از آغاز و جلوتر آمده ) ، - başliq، boshliq باشلیق=رهبر، پیشوا، رئیس، سرکرده، و. . . - daq baş، dağ başı داغ باشی=سر کوه، نوک کوه، قلۀ کوه - Ojak başy، Ocağın başı، اُجاق باشی=سر کوره ( بخاری ، اُجاق، فر ، تنور، منقل ) ، بخش برآمدۀ ( بالا آمده ) کوره – bu başdan bar بو باشدان بار=این از ابتدا وجود دارد - başy boş باشی بُش = سرخالی، کله پوک، تهی مغز، بی عقل

چرت و پرت, حرف بی ارزش

بپرس