boringly

جمله های نمونه

1. The film has a boringly predictable ending.
[ترجمه امیرمحمد] این فیلم یک پایان کسل کننده قابل پیشبینی دارد
|
[ترجمه گوگل]این فیلم پایانی کسل کننده و قابل پیش بینی دارد
[ترجمه ترگمان]این فیلم یک پایان boringly قابل پیش بینی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He did not delay boringly on points of scholarship.
[ترجمه گوگل]او در زمینه های تحصیلی به طور ملال آور معطل نمی شد
[ترجمه ترگمان]او boringly را به خاطر بورس تحصیلی به تاخیر نمی انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The sustained discipline required to keep accounts was boringly time-consuming and beyond the capabilities of most.
[ترجمه گوگل]نظم و انضباط پایدار مورد نیاز برای حفظ حساب‌ها به‌طور خسته‌کننده‌ای زمان‌بر و فراتر از توانایی‌های بیشتر افراد بود
[ترجمه ترگمان]انضباط مداوم مورد نیاز برای حفظ حساب ها وقت گیر و فراتر از قابلیت های بسیاری بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Families like Ray and Rodney's are becoming boringly normal.
[ترجمه گوگل]خانواده هایی مانند خانواده ری و رادنی به طرز خسته کننده ای عادی می شوند
[ترجمه ترگمان]خانواده هایی مثل ری و رادنی در حال تبدیل شدن به یک وضعیت عادی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Second, we learned that one boringly repetitive drill provided our son with his first truly useful skill in four years of playing.
[ترجمه گوگل]دوم، ما یاد گرفتیم که یک تمرین تکراری کسل کننده، اولین مهارت واقعا مفید پسرمان را در چهار سال بازی ارائه کرد
[ترجمه ترگمان]دوم، ما یاد گرفتیم که تمرین تکراری یک تمرین تکراری، فرزند ما را با اولین مهارت واقعا مفید در چهار سال بازی، فراهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I am finally through with this boringly challenging job.
[ترجمه گوگل]من بالاخره با این کار خسته کننده و چالش برانگیز به پایان رسیدم
[ترجمه ترگمان]من در نهایت با این کار چالش برانگیز سر و کار دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. My plans rarely work (unless they are boringly simple), but serendipity has been good to me, so over time I've tried to make the most of that.
[ترجمه گوگل]برنامه‌های من به ندرت جواب می‌دهند (مگر اینکه به‌طور خسته‌کننده‌ای ساده باشند)، اما سرندیپ برای من خوب بوده است، بنابراین با گذشت زمان سعی کرده‌ام حداکثر استفاده را از آن ببرم
[ترجمه ترگمان]برنامه های من به ندرت کار می کنند (مگر اینکه ساده باشند)، اما یک خوش شانسی برای من خوب بوده است، پس به مرور زمان من سعی کردم بیشتر آن را بسازم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The meal itself was not so good — everything was boringly brown including the vegetables.
[ترجمه گوگل]خود غذا خیلی خوب نبود - همه چیز از جمله سبزیجات به طرز خسته کننده ای قهوه ای بود
[ترجمه ترگمان]خود غذا چندان خوب نبود - همه چیز قهوه ای بود، از جمله سبزیجات
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Even the female mourners, who followed the bier, were few in number and boringly subdued.
[ترجمه گوگل]حتی عزاداران زن که به دنبال منظومه بودند، تعدادشان کم بود و به طرز ملال آور سرکوب شده بودند
[ترجمه ترگمان]حتی عزاداری زنان نیز که به دنبال تابوت روان شدند تعداد کمی از آن ها کم و بیش مطیع بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In the west there are no mountains, everything is boringly flat, while in the east there are high peaks covered with snow.
[ترجمه گوگل]در غرب هیچ کوهی وجود ندارد، همه چیز به طرز خسته کننده ای هموار است، در حالی که در شرق قله های بلند پوشیده از برف وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در غرب هیچ کوه وجود ندارد، همه چیز مسطح است، در حالی که در شرق قله های بلند پوشیده از برف وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Although his knowledge of the subject was extensive, the speaker's remark seemed boringly extended.
[ترجمه گوگل]اگرچه دانش او در مورد این موضوع گسترده بود، اما سخنان سخنران به طور کسل کننده ای گسترده به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]هر چند که دانش او از این موضوع بسیار وسیع بود، این حرف به نظر می رسید که این حرف بیش از حد گسترده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The dramatic denouement required us to go through tiring stops at each city designed to be so boringly matter-of-fact that the media would stop tracking our movements.
[ترجمه گوگل]انصراف دراماتیک ما را ملزم می‌کرد که در هر شهری که طراحی شده‌اند به گونه‌ای کسل‌کننده باشد که رسانه‌ها حرکات ما را ردیابی کنند، از توقف‌های خسته‌کننده عبور کنیم
[ترجمه ترگمان]نمایش دراماتیک به ما نیاز داشت تا از طریق توقف خسته کننده در هر شهر که به گونه ای طراحی شده بود که این مساله مهم باشد - - به این حقیقت که رسانه ها پی گیری حرکات ما را متوقف خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Presumably if all life on Earth were extinguished, the Earth's atmosphere would fall back to a persistent equilibrium, and become as boringly predictable as Mars and Venus.
[ترجمه گوگل]احتمالاً اگر تمام حیات روی زمین خاموش می‌شد، جو زمین به تعادل پایدار بازمی‌گشت و به اندازه مریخ و زهره قابل پیش‌بینی کسل‌کننده‌ای می‌شد
[ترجمه ترگمان]احتمالا اگر تمام حیات زمین خاموش شده باشد، اتمسفر زمین به یک تعادل پایدار باز خواهد گشت و مثل مریخ و ونوس قابل پیش بینی و قابل پیش بینی خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The x direction doesn't even know y In the x direction, if I throw an object like this the x direction simply, very boringly, moves with a constant velocity.
[ترجمه گوگل]جهت x حتی y را نمی شناسد در جهت x، اگر جسمی مانند این را پرتاب کنم، جهت x به سادگی، بسیار خسته کننده، با سرعت ثابت حرکت می کند
[ترجمه ترگمان]جهت x حتی y را در جهت x نمی داند، اگر یک شی مانند این را به سادگی، به سادگی، بسیار boringly پرتاب کنم، با یک سرعت ثابت حرکت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• in a boring manner, tediously, monotonously

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : bore
✅️ اسم ( noun ) : bore / boredom
✅️ صفت ( adjective ) : boring / bored
✅️ قید ( adverb ) : boringly
به طور کسل کننده
به شکلی کسل کننده
کسل کننده

بپرس