borderland

/ˈbɔːrdəlænd//ˈbɔːdəlænd/

مرز، سرزمین مرزی، مرز نامشخص بین دو چیز، زمین مرزی یاسرحدی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: land that is at or near a border; frontier.
متضاد: interior

(2) تعریف: an uncertain, indeterminate space or condition.

جمله های نمونه

1. the borderland was infested by robbers and smugglers
نواحی سرحدی مملو بود از دزدان و قاچاقچیان.

2. the vague borderland between waking and sleep
مرز مبهم مابین بیداری و خواب

3. The priority was to neutralize the borderlands against the Whites and foreign intervention, to ensure the military security of the Republic.
[ترجمه گوگل]اولویت خنثی کردن سرزمین های مرزی در برابر سفیدها و مداخله خارجی، برای تضمین امنیت نظامی جمهوری بود
[ترجمه ترگمان]اولویت، خنثی کردن the علیه سفیدها و مداخله خارجی بود تا امنیت نظامی جمهوری را تضمین کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The borderland between gentlemen and others occurred in the region below £20 a year.
[ترجمه گوگل]مرز بین آقایان و دیگران در منطقه زیر 20 پوند در سال رخ می دهد
[ترجمه ترگمان]درگیری بین آقایان و دیگران در منطقه زیر ۲۰ پوند در سال رخ داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. the murky borderland between history and myth.
[ترجمه گوگل]مرز تاریک بین تاریخ و اسطوره
[ترجمه ترگمان]the تیره میان تاریخ و افسانه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Now, the end of your time at this borderland school draws near.
[ترجمه گوگل]اکنون، پایان زمان شما در این مدرسه مرزی نزدیک است
[ترجمه ترگمان]حالا، پایان وقت شما در این مدرسه borderland نزدیک می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Many black Namibians are subsistence farmers who live in the arid borderlands.
[ترجمه گوگل]بسیاری از سیاه‌پوستان نامیبیا کشاورزانی هستند که در مناطق خشک مرزی زندگی می‌کنند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم نامیبیا کشاورزانی هستند که در مناطق خشک زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The Civil War had been fought in the main in the borderlands, precisely where the national question was at its most urgent.
[ترجمه گوگل]جنگ داخلی عمدتاً در سرزمین‌های مرزی، دقیقاً جایی که مسئله ملی در فوریت‌ترین حالت خود بود، در جریان بود
[ترجمه ترگمان]جنگ داخلی در کشور اصلی the، دقیقا جایی که مساله ملی به شدت به آن نیاز داشت، درگیر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The painter Cristina C rdenas has used art to raise up a man who in these borderlands is officially hunted and despised.
[ترجمه گوگل]نقاش کریستینا سی ردناس از هنر برای تربیت مردی استفاده کرده است که در این سرزمین های مرزی رسماً شکار و تحقیر می شود
[ترجمه ترگمان]نقاش \"کریستینا سی rdenas\" از هنر برای بالا بردن مردی استفاده کرده است که در این borderlands به طور رسمی شکار شده و مورد تحقیر قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Intensification of cold allowed the arctic flora and fauna to spread southward; amelioration encouraged repossession of the borderlands by temperate species.
[ترجمه گوگل]تشدید سرما باعث شد تا گیاهان و جانوران قطب شمال به سمت جنوب گسترش یابند بهبود، بازپس گیری سرزمین های مرزی توسط گونه های معتدل را تشویق کرد
[ترجمه ترگمان]Intensification از سرما به گیاهان و جانوران قطب شمال اجازه داد تا به سوی جنوب گسترش یابند؛ بهبودی repossession را که از طرف گونه معتدل بود تشویق کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The terror has come to the desert of southern Arizona, along with a few pockets of the Texas borderlands.
[ترجمه گوگل]وحشت به صحرای جنوب آریزونا، همراه با چند منطقه مرزی تگزاس آمده است
[ترجمه ترگمان]این ترور به همراه چند جیب از borderlands تگزاس به صحراهای جنوب آریزونا آورده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. All princes had to face the problems posed by distant and turbulent borderlands.
[ترجمه گوگل]همه شاهزادگان باید با مشکلات ناشی از مناطق دوردست و پرتلاطم مرزی روبرو می شدند
[ترجمه ترگمان]همه شاهزادگان می بایستی با مشکلات ناشی از هرج و مرج ناشی از آرامش و هرج و مرج رو به رو شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Instead, nationalist argument and continual bickering between nation-states played on the fears and worries of the borderlands.
[ترجمه گوگل]در عوض، مشاجره ناسیونالیستی و نزاع مستمر بین دولت-ملت‌ها بر ترس و نگرانی سرزمین‌های مرزی بازی می‌کرد
[ترجمه ترگمان]در عوض، بحث ملی و نزاع دائمی میان دولت های ملی در مورد ترس ها و نگرانی های of انجام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. As time went by, people in the up-country gradually move to the borderland, which promote the unity and communication between Hans and minor nationalities.
[ترجمه گوگل]با گذشت زمان، مردم در بالا کشور به تدریج به سرزمین های مرزی نقل مکان می کنند، که اتحاد و ارتباط بین هانس و ملیت های کوچک را ترویج می کند
[ترجمه ترگمان]همزمان با گذشت زمان، مردم در کشور به تدریج به borderland نقل مکان می کنند که اتحاد و ارتباط بین هانس و ملیت های minor را ترویج می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[عمران و معماری] زمین مرزی

انگلیسی به انگلیسی

• book; territory near a border
a borderland is an area of land between two countries or regions.
the borderland between two things is an area which contains features from both things so that it is not possible to say that it belongs to one or the other.

پیشنهاد کاربران

borderland ( جغرافیای سیاسی )
واژه مصوب: منطقۀ مرزی
تعریف: منطقۀ مجاور خط مرزی کشور |||متـ . سرحد frontier 3

بپرس