اسم ( noun )
عبارات: bet your boots, to boot
عبارات: bet your boots, to boot
• (1) تعریف: a covering for the foot and all or some of the leg, usu. made of leather or rubber and worn for protection.
- These boots are warm and waterproof.
[ترجمه مهدی] این چکمه ها گرم و ضد آب هستند|
[ترجمه امیر] این چکمه ها ، گرم و ضد آب هستند .|
[ترجمه حجت] این نیم چکمه ها، گرم و ضد آب هستند. . .|
[ترجمه گوگل] این چکمه ها گرم و ضد آب هستند[ترجمه ترگمان] این کفش ها گرم و ضد آب هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a blow with the foot; kick.
• مشابه: kick
• مشابه: kick
- When he turned around, she gave him a little boot to the backside.
[ترجمه گوگل] وقتی برگشت، چکمه ای به پشتش داد
[ترجمه ترگمان] وقتی برگشت، یک چکمه کوچک به باسن او داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی برگشت، یک چکمه کوچک به باسن او داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: (slang) a sudden dismissal (usu. prec. by "the").
• مشابه: sack
• مشابه: sack
- My co-worker got the boot yesterday, so I'll be taking over some of his work.
[ترجمه گوگل] همکار من دیروز چکمه را دریافت کرد، بنابراین من برخی از کارهای او را به عهده خواهم گرفت
[ترجمه ترگمان] هم کار من دیروز پوتین را گرفت، پس من چند تا از کارهایش را انجام می دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هم کار من دیروز پوتین را گرفت، پس من چند تا از کارهایش را انجام می دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: (informal) a great pleasure.
- I get a boot out of seeing the kids open their presents.
[ترجمه گوگل] از دیدن بچه ها که هدایای خود را باز می کنند، یک چکمه در می آورم
[ترجمه ترگمان] یه چکمه دارم که می بینم بچه ها کادوها رو باز میکنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یه چکمه دارم که می بینم بچه ها کادوها رو باز میکنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: (chiefly British) a large compartment in an automobile, usu. in the rear, for storing items such as luggage, parcels, and tools; trunk.
- All this luggage will fit in the boot.
[ترجمه فاطمه عبدی] همه این چمدونا توی صندوق عقب جا میشن.|
[ترجمه گوگل] تمام این چمدان در چکمه جا می شود[ترجمه ترگمان] تمام این چمدان ها در چکمه جا خواهند گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: boots, booting, booted
عبارات: boot up
حالات: boots, booting, booted
عبارات: boot up
• (1) تعریف: to kick.
• مشابه: kick
• مشابه: kick
- He booted the ball into the goal.
[ترجمه گوگل] او توپ را وارد دروازه کرد
[ترجمه ترگمان] او توپ را به سمت دروازه پرتاب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او توپ را به سمت دروازه پرتاب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to put boots on.
• (3) تعریف: in computing, to start up (a computer or a program) by loading the operating system or providing the initial instructions (often fol. by "up").
- When I tried to boot my computer this morning, nothing happened.
[ترجمه گوگل] وقتی امروز صبح سعی کردم کامپیوترم را بوت کنم، هیچ اتفاقی نیفتاد
[ترجمه ترگمان] امروز صبح وقتی سعی کردم کامپیوترم را ببندم، هیچ اتفاقی نیافتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] امروز صبح وقتی سعی کردم کامپیوترم را ببندم، هیچ اتفاقی نیافتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: (slang) to dismiss suddenly.
• مشابه: chuck, fire
• مشابه: chuck, fire
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: of a computer, to start up after an operating system has been loaded or after being provided with initial instructions (often fol. by "up")
- I had to wait a moment for the computer to boot.
[ترجمه sssss] من باید چند لحظه صبر می کردم تا کامپیوتر راه اندازی بشود|
[ترجمه جهان] من مجبور بودم چند لحظه ای صبر کنم تا کامپیوتر به کار بیفتد.|
[ترجمه گوگل] مجبور شدم یک لحظه صبر کنم تا کامپیوتر بوت شود[ترجمه ترگمان] باید یک لحظه صبر می کردم تا کامپیوتر را چکمه کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید