اسم ( noun )
• : تعریف: something beneficial, as a favor or blessing.
• متضاد: curse
• مشابه: benefit, blessing, favor, positive
• متضاد: curse
• مشابه: benefit, blessing, favor, positive
- Moving closer to her workplace was a boon.
[ترجمه گوگل] نزدیک شدن به محل کار او یک موهبت بود
[ترجمه ترگمان] نزدیک تر شدن به محل کار، نعمتی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نزدیک تر شدن به محل کار، نعمتی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: congenial; jolly.
- They were boon traveling company.
[ترجمه گوگل] آنها شرکت مسافرتی خوبی بودند
[ترجمه ترگمان] آن ها یک شرکت مسافرتی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها یک شرکت مسافرتی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید