فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: booms, booming, boomed
حالات: booms, booming, boomed
• (1) تعریف: to make a prolonged, deep, resounding noise.
• مترادف: roar, thunder
• مشابه: bang, bellow, blast, crash, echo, explode, resonate, resound, reverberate, rumble
• مترادف: roar, thunder
• مشابه: bang, bellow, blast, crash, echo, explode, resonate, resound, reverberate, rumble
- The thunder boomed and the lightning flashed.
[ترجمه گوگل] رعد و برق بلند شد و رعد و برق برق زد
[ترجمه ترگمان] رعد می غرید و رعد برق می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رعد می غرید و رعد برق می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to grow rapidly or flourish, esp. economically.
• مترادف: mushroom, snowball
• متضاد: slump
• مشابه: burgeon, flourish, progress, prosper, skyrocket, thrive
• مترادف: mushroom, snowball
• متضاد: slump
• مشابه: burgeon, flourish, progress, prosper, skyrocket, thrive
- Last year was bad for business, but sales are booming this year.
[ترجمه گوگل] سال گذشته برای کسب و کار بد بود، اما فروش امسال رونق گرفت
[ترجمه ترگمان] سال گذشته برای تجارت بد بود، اما فروش امسال در حال ترقی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سال گذشته برای تجارت بد بود، اما فروش امسال در حال ترقی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The state's population is booming.
[ترجمه امیری] جمعیت کشور در حال افزایش است.|
[ترجمه گوگل] جمعیت این ایالت در حال افزایش است[ترجمه ترگمان] جمعیت کشور در حال ترقی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to move rapidly, with a resounding noise.
• مترادف: thunder
• مشابه: roll, rumble
• مترادف: thunder
• مشابه: roll, rumble
- The racing car boomed across the finish line.
[ترجمه گوگل] ماشین مسابقه در خط پایان پررونق شد
[ترجمه ترگمان] اتومبیل مسابقه با سرعت تمام به خط پایان رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اتومبیل مسابقه با سرعت تمام به خط پایان رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to give forth or utter resoundingly (often fol. by "out").
• مترادف: resound, reverberate
• مشابه: bellow, roar, rumble
• مترادف: resound, reverberate
• مشابه: bellow, roar, rumble
- The organ boomed out the final hymn.
[ترجمه گوگل] ارگ سرود پایانی را بوم کرد
[ترجمه ترگمان] ارگ آخرین سرود را به صدا درآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ارگ آخرین سرود را به صدا درآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: boomer (n.)
مشتقات: boomer (n.)
• (1) تعریف: a full, deep, and prolonged sound, such as an explosion.
• مترادف: explosion, thunder
• مشابه: bang, clap, report
• مترادف: explosion, thunder
• مشابه: bang, clap, report
- They could hear the boom of the cannons from far away.
[ترجمه گوگل] صدای بوم توپ ها را از دور می شنیدند
[ترجمه ترگمان] صدای غرش توپ ها را از دور شنیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] صدای غرش توپ ها را از دور شنیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a continuing, deep reverberation or rumbling.
• مترادف: rumble, thunder
• مشابه: buzz, drone, hum, resonation, roar, roll
• مترادف: rumble, thunder
• مشابه: buzz, drone, hum, resonation, roar, roll
- We listened to the boom of the waterfall.
[ترجمه اصغر عابدی] ما به صدای عمیق وپر طنین آبشار گوش میکردیم|
[ترجمه گوگل] به صدای بوم آبشار گوش دادیم[ترجمه ترگمان] به صدای بوم آبشار گوش دادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a period of rapid development or expansion in a particular sphere.
• متضاد: slump
• مشابه: explosion, peak
• متضاد: slump
• مشابه: explosion, peak
- Last year saw a boom in the housing market.
[ترجمه گوگل] سال گذشته شاهد رونق بازار مسکن بودیم
[ترجمه ترگمان] سال گذشته شاهد رونق بازار مسکن بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سال گذشته شاهد رونق بازار مسکن بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She was born during the baby boom of the post-war years.
[ترجمه گوگل] او در دوران شکوفایی کودک در سالهای پس از جنگ به دنیا آمد
[ترجمه ترگمان] او در دوران شکوفایی دوران پس از جنگ متولد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او در دوران شکوفایی دوران پس از جنگ متولد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Sales of athletic shoes rose dramatically during the fitness boom.
[ترجمه گوگل] فروش کفش های ورزشی در دوران رونق تناسب اندام به طور چشمگیری افزایش یافت
[ترجمه ترگمان] فروش کفش های ورزشی به طور چشمگیری در طول رشد تناسب اندام افزایش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] فروش کفش های ورزشی به طور چشمگیری در طول رشد تناسب اندام افزایش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• (1) تعریف: a long horizontal pole that extends and positions the bottom of a sail.
• مترادف: spar
• مشابه: mast, pole
• مترادف: spar
• مشابه: mast, pole
• (2) تعریف: a heavy beam on a derrick, used to extend and support cargo or other weight.
• مشابه: beam, jack
• مشابه: beam, jack
• (3) تعریف: any such extending support, as for a microphone, camera, or the like.
• مشابه: arm, bar, jack, lever, pole, rod, shaft, stalk
• مشابه: arm, bar, jack, lever, pole, rod, shaft, stalk
• (4) تعریف: a floating enclosure, made of chains or ropes, that is used to confine floating objects such as boats and timber.
• مترادف: floating dock
• مشابه: buoy, dam, float, outrigger, pontoon, raft
• مترادف: floating dock
• مشابه: buoy, dam, float, outrigger, pontoon, raft
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: booms, booming, boomed
حالات: booms, booming, boomed
• : تعریف: to extend or manipulate by means of a boom.
• مشابه: jack, lever
• مشابه: jack, lever