اسم ( noun )
• (1) تعریف: a traditional women's cloth hat with a brim and fastened beneath the chin with ribbons, now worn primarily by infants.
- Most women of 1860 never went outdoors without their bonnet.
[ترجمه گوگل] اکثر زنان سال 1860 هرگز بدون کلاه خود به بیرون از منزل نمی رفتند
[ترجمه ترگمان] بیشتر زنان در سال ۱۸۶۰ نمی توانستند بدون کلاه بیرون بروند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بیشتر زنان در سال ۱۸۶۰ نمی توانستند بدون کلاه بیرون بروند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The baby was wearing a pink bonnet with satin ribbons.
[ترجمه گوگل] نوزاد کلاه صورتی با روبان های ساتن پوشیده بود
[ترجمه ترگمان] بچه کلاه صورتی رنگی با روبان های ساتن به سر داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بچه کلاه صورتی رنگی با روبان های ساتن به سر داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: any protective cap or covering device.
• (3) تعریف: a cap used to regulate the draft for a fireplace or chimney.
• (4) تعریف: a strip of canvas used to supplement the area of a sail.
• (5) تعریف: (chiefly British) the metal lid that covers a car's engine; hood.
- Let's take a look under the bonnet.
[ترجمه گوگل] بیایید نگاهی به زیر کاپوت بیندازیم
[ترجمه ترگمان] بذار یه نگاهی به کلاه بندازم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بذار یه نگاهی به کلاه بندازم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bonnets, bonneting, bonneted
حالات: bonnets, bonneting, bonneted
• : تعریف: to put a bonnet on (someone or something).