اسم ( noun )
عبارات: feel in one's bones, have a bone to pick, make no bones about
عبارات: feel in one's bones, have a bone to pick, make no bones about
• (1) تعریف: the hard, calcified connective tissue that forms the skeleton of most vertebrates.
• (2) تعریف: an animal substance that resembles bone, such as ivory.
• (3) تعریف: a piece of animal bone, usu. with edible meat clinging to it.
- Let's boil the chicken bones to make soup.
[ترجمه ایران۹۱] بگذارید سوپ را با استخوان مرغ درست کنیم|
[ترجمه zzzz💗] بگذارید استخوان های مرغ را آب پز کنم تا سوپ درست کنم .|
[ترجمه نورا] بیایید استخوان های مرغ را آب پز کنیم برای درست کردن سوپ|
[ترجمه محمد حسین صانعی] بیاید برای درست کردن سوپ استخوان مرغ را بجوشانیم|
[ترجمه 🌹] بذارید استخوان های مرغ را آب پز کنم برای سوپ|
[ترجمه حسین ۱۳] بذار برای درست کردن سوپ استخوان مرغ را بجوشانم|
[ترجمه نرگس] بیایید استخوان های مرغ سوپ را آب پز بکنیم|
[ترجمه Spring] بگذارید {برای تهیه سوپ} سوپ را با استخوان مرغ بجوشانیم.|
[ترجمه گوگل] برای تهیه سوپ، استخوان های مرغ را بجوشانیم[ترجمه ترگمان] بذار استخون مرغ رو درست کنیم تا سوپ درست کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: (pl.) the body.
- Come and rest your weary bones.
[ترجمه رر] بیا و به استخونهای خسته ات استراحت بده|
[ترجمه Mrjn] بیا و خستگی ات را در کن ( یک اصطلاح هست )|
[ترجمه گوگل] بیا و به استخوان های خسته ات استراحت بده[ترجمه ترگمان] بیا و استخوان های خسته - ت رو استراحت کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bones, boning, boned
حالات: bones, boning, boned
• : تعریف: to remove the bones from.
- The butcher boned the chicken for me.
[ترجمه سارا] قصاب استخوان مرغ را برای من در آورد|
[ترجمه گوگل] قصاب مرغ را برای من استخوان کرد[ترجمه ترگمان] قصاب برای من مرغ داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید