bondage


معنی: اسارت، بردگی، بندگی
معانی دیگر: بیگاری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a state of servitude or slavery to another.
مترادف: chains, servitude, slavery, thralldom
متضاد: liberty
مشابه: captivity, chain, fetters, serfdom

- Born into bondage, the slaves had never known freedom.
[ترجمه گوگل] بردگانی که در اسارت متولد شده بودند، هرگز آزادی را نشناختند
[ترجمه ترگمان] دنیا به بردگی گرفته شده بود، برده ها هیچ وقت آزاد ندیده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She viewed her abusive marriage as a form of bondage.
[ترجمه گوگل] او ازدواج آزاردهنده خود را نوعی اسارت می دانست
[ترجمه ترگمان] او ازدواج توهین آمیز خود را نوعی اسارت تلقی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the state of being held in control by external forces.
مترادف: captivity, prison, slavery, subjugation
مشابه: chain, chains, confinement, control, durance, duress, fetters, servitude, shackles

- the bondage of tradition
[ترجمه گوگل] اسارت سنت
[ترجمه ترگمان] بردگی یک سنت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اسارت (اسم)
captivity, captivation, bondage, enslavement, yoke, thraldom, thralldom

بردگی (اسم)
bondage, enslavement, servitude, slavery, serfdom, serfhood

بندگی (اسم)
vassalage, thrall, bondage, thraldom, servitude, slavery, thralldom

انگلیسی به انگلیسی

• slavery
bondage is the condition of belonging to someone as their slave; a literary word.

پیشنهاد کاربران

مایۀ اسارت
محصور
تحقیر ، بستن ، اسارت
پیوند ( شیمیایی )

بپرس