bon mot

/ˈbɑːnmoʊ//ˈbɑːnməʊ/

معنی: شوخی، بذله، لطیفه، خوش مزگی
معانی دیگر: کلام شیرین و بجا، سخن گزیده، pl شوخی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: bons mots
• : تعریف: a particularly apt or witty word or expression.
مشابه: wisecrack

جمله های نمونه

1. They loved a bon mot or anecdote but despised gossip.
[ترجمه گوگل]آنها عاشق یک داستان یا حکایت بودند، اما شایعات را تحقیر کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها لطیفه یا قصه را دوست داشتند اما شایعات despised
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. By that bon mot, he meant to imply, no doubt, that only a listener who really involves himself is of importance to music or the makers of music.
[ترجمه گوگل]بدون شک، منظور او از این بابت این بود که تنها شنونده ای که واقعاً خودش را درگیر کند برای موسیقی یا سازندگان موسیقی اهمیت دارد
[ترجمه ترگمان]با این mot، منظورش این بود که، بدون شک، تنها شنونده ای که واقعا خود را درگیر می کند از اهمیت موسیقی یا سازندگان موسیقی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Here's a little bon mot, from theresearch files.
[ترجمه گوگل]در اینجا یک Bon mot کوچک، از فایل های این تحقیق است
[ترجمه ترگمان]این یک شوخی کوچک از فایل های مربوط به theresearch است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Whitley, a willowy former City banker, peppered his talk with literary bon mots and some distinctly fast verse.
[ترجمه گوگل]ویتلی، یک بانکدار سابق شهر بید، صحبت هایش را با شعرهای ادبی و چند بیت به طور مشخص تند تند کرد
[ترجمه ترگمان]ویتلی، یک بانک پر بید، یک بانک دار و یک ساله و یک شعر به طور واضح با آن حرف می زنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Though the battle was a decisive win for the English, Maupassant contends that their victory was somewhat muted as Louis had the best bon mot on the battlefield that day.
[ترجمه گوگل]اگرچه این نبرد یک پیروزی تعیین کننده برای انگلیسی ها بود، اما موپاسان ادعا می کند که پیروزی آنها تا حدودی خاموش بود زیرا لوئیس آن روز بهترین موت را در میدان جنگ داشت
[ترجمه ترگمان]گرچه این نبرد یک پیروزی قاطع برای انگلیسی ها بود، Maupassant مدعی است که پیروزی آن ها تا حدی خاموش بود، زیرا لویی بهترین لطیفه را در میدان نبرد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He often sets the table a-roaring with a well-placed bon mot.
[ترجمه گوگل]او اغلب میز را با صدای خروشان با یک بون موت خوب می چیند
[ترجمه ترگمان]او اغلب می زی را که پر از شوخی و شوخی است روی میز می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He often set the table a - roaring with a well - placed bon mot.
[ترجمه گوگل]او غالباً میز را می چیند - غرش با یک بون موت خوب
[ترجمه ترگمان]او اغلب می زی را که پر از شوخی و شوخی بود، روی میز می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شوخی (اسم)
sport, game, fun, spree, raillery, quiz, jink, drollery, persiflage, jape, bob, joke, prank, humor, jest, bon mot, facetiae, curvet, gig, lark, funny bone, pleasantry, jocosity, waggery, witticism, laverock

بذله (اسم)
quip, joke, jest, bon mot, gambit, mot, facetiae

لطیفه (اسم)
quip, jape, sarcasm, joke, jest, bon mot, epigram, causticity, witty remark, witticism

خوش مزگی (اسم)
relish, flavor, gust, joke, humor, jest, bon mot, jocularity, zest, sapidity, jocosity, nice taste, pepper

انگلیسی به انگلیسی

• clever remark, witticism

پیشنهاد کاربران

بپرس