• (2)تعریف: a person or thing that creates a sensation or surprise. • مشابه: surprise
- The emperor's death was a bombshell.
[ترجمه گوگل] مرگ امپراطور یک بمب بود [ترجمه ترگمان] مرگ امپراتور چیز عجیبی بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. the news of their wedding was a bombshell
خبر ازدواج آنان خیلی غیرمترقبه بود (مثل بمب صدا کرد).
2. His resignation after thirteen years is a political bombshell.
[ترجمه گوگل]استعفای او پس از سیزده سال یک بمب سیاسی است [ترجمه ترگمان]استعفای او پس از سیزده سال تکان دهنده سیاسی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Then came the bombshell: the factory was to close down.
[ترجمه محمد] سپس آن بمب ( خبری ) سررسید : کارخانه بسته شد.
|
[ترجمه گوگل]سپس بمب آمد: کارخانه تعطیل می شد [ترجمه ترگمان]پس از آن چیز به ذهنش رسید: کارخانه نزدیک بود به زمین بیفتد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Then she dropped her bombshell. " I'm pregnant.
[ترجمه مهرزاد] سپس او خبر تکان دهنده را داد: من حامله ام.
|
[ترجمه گوگل]سپس بمبش را انداخت " من باردارم [ترجمه ترگمان]آن وقت زن her را رها کرد و گفت: \" من حامله ام [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The news came as a bombshell.
[ترجمه گوگل]این خبر به صورت یک بمب منتشر شد [ترجمه ترگمان]این خبر به شکل یک بمب بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The news of his death was a bombshell.
[ترجمه گوگل]خبر مرگ او بمب بود [ترجمه ترگمان]خبر مرگش یک بمب بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. She dropped a bombshell at the meeting and announced that she was leaving.
[ترجمه گوگل]او در جلسه یک بمب پرتاب کرد و اعلام کرد که می رود [ترجمه ترگمان]در جلسه ضربه ای به او زد و اعلام کرد که دارد می رود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The news of his death came as a bombshell.
[ترجمه گوگل]خبر مرگ او به صورت انفجاری منتشر شد [ترجمه ترگمان]خبر مرگش به عنوان یه بمب بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. It was then that he dropped the bombshell — he wasn't planning to come with us.
[ترجمه گوگل]در آن زمان بود که او بمب را انداخت - او قصد نداشت با ما بیاید [ترجمه ترگمان]اون موقع بود که اون بمب رو انداخت - اون نقشه نداشت که با ما بیاد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Then she dropped the bombshell?she was pregnant.
[ترجمه گوگل]بعد بمب را انداخت؟ باردار بود [ترجمه ترگمان]پس اون بمب رو انداخته؟ اون حامله بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Finally she dropped the bombshell. She was pregnant and I was the father.
[ترجمه گوگل]بالاخره بمب را انداخت او حامله بود و من پدر بودم [ترجمه ترگمان]سرانجام بمب را انداخت اون حامله بود و من پدر بودم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. My sister dropped a bombshell by announcing she was leaving her job.
[ترجمه گوگل]خواهرم با اعلام اینکه کارش را ترک می کند بمبی پرتاب کرد [ترجمه ترگمان]خواهر من وقتی خبر داده بود که کارش رو ول می کنه، یه اتفاق افتاد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Somebody else suggested a bombshell hurled by a cannon.
[ترجمه گوگل]شخص دیگری پیشنهاد داد که یک بمب پرتاب شده توسط یک توپ [ترجمه ترگمان]یه نفر دیگه پیشنهاد کرد که یه چیز توپ رو پرتاب کنه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The company dropped the bombshell as it plunged £711million into the red in the first half of the year.
[ترجمه گوگل]این شرکت با سقوط 711 میلیون پوند در نیمه اول سال، بمب را رها کرد [ترجمه ترگمان]این شرکت، در نیمه نخست سال جاری، لرزاند میلیون پوند را به قرمز رساند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
بمب (اسم)
bomb, bombshell
امر تعجب اور (اسم)
bombshell
انگلیسی به انگلیسی
• bomb, explosive; something shocking, something that creates a sensation a bombshell is a sudden piece of bad or unexpected news.
پیشنهاد کاربران
به زنان دلربا و جذاب گفته میشه ( مخصوصا که سرشناس باشن ) .
1 - خبر ناگوار a shocking piece of news 2 - زن جذاب و زیبا very attractive woman
در مورد خبر ( و موارد مشابه ) می شود چنین هم ترجمه کرد: مثل بمب
الهه زیبایی
بمب خبری - خبر ناگهانی ( معمولا بد ) e. g. The bombshell moments in Cameron Ortis's national security trial, so far . . . Former RCMP intelligence official has pleaded not guilty to violating Security of Information Act ... [مشاهده متن کامل]
. . . Crown prosecutors have spent the past five weeks laying out their case against Cameron Ortis in an unprecedented trial. They allege he used his position as director of a highly - sensitive unit within the RCMP to attempt to sell intelligence gathered by Canada and its Five Eyes allies to police targets. @CBC. ca ▪️▪️▪️ - در اصل برای توصیف زنان سرشناس و محبوبی استفاده میشه که خیلی دلربا به نظر می رسند. - زن جذاب INFORMAL - The term bombshell is a forerunner to the term sex symbol used to describe popular women regarded as very attractive. - a person who is the cause and object of sensational and usually widespread attention, excitement, or attraction - a very attractive person ( typically used of a woman ) . - a very attractive woman usually used in the phrase blond/blonde bombshell to refer to an attractive woman with blonde hair e. g. Selena Gomez is a 1950s bombshell in a polka dot mini dress to celebrate boyfriend Benny Blanco . . . Selena Gomez will forever be a style icon in our eyes. Although she’s recently taken a back seat from performing sell - out shows, her wardrobe is clearly still filled with killer ensembles.
a sudden and often unpleasant piece of news خبر فوری و اغلب ناخوشایند My sister dropped a bombshell by announcing she was leaving her job Physical attacks, drug use, Diana's death and more bombshells from Prince Harry's 'Spare'
خبر غافل گیرکننده Exp : that was a pretty big bombshell
به معنی زن زیبا یا خوش هیکلی که انگشت به دهانت میزاره Blond bombshell young girl
drop a bombshell = to suddenly tell big or surprising news I dropped the bombshell on my parents when I told them that my wife was pregnant
بمب خبری
به زنان زیبا علی الخصوص زنان بلوند گفته میشود، کاملش اینه blonde bombshell