bolshy

جمله های نمونه

1. He's a bit bolshy these days.
[ترجمه گوگل]او این روزها کمی جسور است
[ترجمه ترگمان]این روزها کمی bolshy
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Carol is bolshy at not getting promotion.
[ترجمه گوگل]کارول در نگرفتن ترفیع جسور است
[ترجمه ترگمان]کارول با عدم ارتقای مقام در حال پیشرفت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I asked her to give me a hand but she's being a bit bolshy about it.
[ترجمه گوگل]از او خواستم به من دست بدهد، اما او در این مورد کمی جسورانه رفتار می کند
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Both resorted to higher public spending and debt as an easy option to buy off bolshy voters.
[ترجمه گوگل]هر دو به مخارج عمومی و بدهی بالاتر به عنوان گزینه ای آسان برای خرید رأی دهندگان جسور متوسل شدند
[ترجمه ترگمان]هر دوی آن ها به افزایش هزینه های عمومی و بدهی به عنوان گزینه ای آسان برای خرید رای دهندگان bolshy متوسل شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. But this time there are no pantomime villains, like bolshy shop stewards or incompetent managers, to make sense of the narrative.
[ترجمه گوگل]اما این بار هیچ شرور پانتومیم، مانند مباشرهای جسور مغازه یا مدیران نالایق، وجود ندارند که روایت را معنا کنند
[ترجمه ترگمان]اما این بار هیچ گونه villains مانند دکان bolshy یا مدیران بی کفایت نیست تا معنی روایت را دریابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• bolshevik; bolshevist
(british slang) obstreperous
someone who is bolshy behaves in a bad-tempered or difficult and rebellious way; an informal word.

پیشنهاد کاربران