Bollox/bolloxed OR bollocks/bollocksed up /ˈbɑːləkst ʌp/ ( v - slang, vulgar and very informal ) – meaning:
to mess something up, ruin it, or make a mistake, often in a clumsy or unskillful way. It can also be used to describe something that is in a confused or disarrayed state. The term is often used with "up" to emphasize the extent of the damage or mistake. The "up" in "bolloxed up" often adds an emphatic nuance, suggesting that the mistake or mess is complete or beyond repair.
... [مشاهده متن کامل]
خراب کردن یا اشتباه کردن، اغلب به روشی ناشیانه یا غیرماهرانه. همچنین می تواند برای توصیف چیزی که در حالت بهم ریخته یا نامرتب است، استفاده شود؛ گند زدن ( به کاری ) ؛ تِر زدن؛ تِرِکمون زدن؛ گُه زدن؛ ریدن به کاری؛ زاییدن ( در انجام کاری ) ؛ ریدمانی
Example 1 👇
He really bolloxed up the presentation; it was a complete disaster.
اون واقعا گند زد به اجرا؛ فاجعه کامل بود.
Example 2 👇
Don't bollox it up this time! We've had enough problems.
ایندفعه تر نزن! به اندازه کافی مشکل داشتیم.
Example 3 👇
GEORGIE ( Quietly ) : Frank, we've been through all this before, many times before … I'm tired, Frank.
FRANK: what happened? Where did I get so bolloxed up? The best young leading man in this business, not a slouch!
GEORGIE: Scripts didn't come …
* The Country Girl - a play by Clifford Odets ( p. 19, printed paperback )
جورجی ( آرام ) : فرانک، ما قبلاً همه این ها را پشت سر گذاشته ایم، بارها و بارها. . . خسته ام، فرانک.
فرانک [هنرپیشه دائم الخمر]: چی شد؟ کجا اینقدر گه زدم؟ ( من ) بهترین بازیگر نقش اول جوان در این حرفه ( بودم ) ، نه یک آدم بی عرضه!
جورجی [همسر فرانک]: نمایشنامه ها به دستت نرسیدند. . .
* گفتگوی انتخابی: از نمایشنامه # دختر روستایی، # اثر کلیفورد اودیتس ( ص ۱۹، نسخه چاپی )
... [مشاهده متن کامل]
خراب کردن یا اشتباه کردن، اغلب به روشی ناشیانه یا غیرماهرانه. همچنین می تواند برای توصیف چیزی که در حالت بهم ریخته یا نامرتب است، استفاده شود؛ گند زدن ( به کاری ) ؛ تِر زدن؛ تِرِکمون زدن؛ گُه زدن؛ ریدن به کاری؛ زاییدن ( در انجام کاری ) ؛ ریدمانی
اون واقعا گند زد به اجرا؛ فاجعه کامل بود.
ایندفعه تر نزن! به اندازه کافی مشکل داشتیم.
جورجی ( آرام ) : فرانک، ما قبلاً همه این ها را پشت سر گذاشته ایم، بارها و بارها. . . خسته ام، فرانک.
فرانک [هنرپیشه دائم الخمر]: چی شد؟ کجا اینقدر گه زدم؟ ( من ) بهترین بازیگر نقش اول جوان در این حرفه ( بودم ) ، نه یک آدم بی عرضه!
جورجی [همسر فرانک]: نمایشنامه ها به دستت نرسیدند. . .
* گفتگوی انتخابی: از نمایشنامه # دختر روستایی، # اثر کلیفورد اودیتس ( ص ۱۹، نسخه چاپی )
