فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bollixes, bollixing, bollixed
حالات: bollixes, bollixing, bollixed
• : تعریف: (informal) to mismanage or botch (usu. fol. by "up").
- They acted too soon and bollixed up the entire operation.
[ترجمه گوگل] آنها خیلی زود وارد عمل شدند و کل عملیات را به پایان رساندند
[ترجمه ترگمان] آن ها خیلی زود وارد عمل شدند و کل عملیات را خراب کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها خیلی زود وارد عمل شدند و کل عملیات را خراب کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید