bold

/boʊld//bəʊld/

معنی: جسور، بی پروا، دلیر، سرزنده، خیره، گستاخ، متهور، بی باک، باشهامت، خشن و بی احتیاط، چیره، غیور، بامروت، خیره سر، سرانداز، سلحشور
معانی دیگر: نترس، تهورآمیز، پررو، بی ملاحظه، برجسته و پرشیب، (دستخط) درشت و خوانا، (رنگ و شکل) جلب توجه کننده، (حروف چاپی و غیره) درشت و سیاه، (بیان) پرحرارت، قرص و مجاب کننده، (مهجور) دارای اطمینان به خود

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: bolder, boldest
مشتقات: boldly (adv.), boldness (n.)
(1) تعریف: brave; daring.
مترادف: brave, courageous, daring, fearless, intrepid, valiant
متضاد: cowardly, safe, shy, spineless, timid
مشابه: adventurous, audacious, gritty, lionhearted, pioneer, plucky, resolute, romantic, spunky, stout-hearted, undaunted

- It was bold of you to speak up so forcefully at the town meeting.
[ترجمه علی محمد پور] از بی پروایی شماست که در شورای شهر این چنین جسورانه سخن بگوید
|
[ترجمه رضا خادمی] شما مسئله رو بزرگ کردید
|
[ترجمه گوگل] جسارت شما بود که اینقدر قوی در جلسه شهر صحبت کردید
[ترجمه ترگمان] خیلی جسورانه بود که در جلسه شورای شهر با جدیت حرف بزنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The bold young man fought off the elderly woman's attacker.
[ترجمه علی محمد پور] مرد جوان بی باک مهاجم به زن میانسال را پس راند .
|
[ترجمه گوگل] مرد جوان جسور با مهاجم زن مسن مبارزه کرد
[ترجمه ترگمان] جوان جسور با مهاجم پیرزن مبارزه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: imaginative; innovative.
مترادف: audacious, imaginative, innovative
مشابه: adventurous, creative, daring, defiant, enterprising, original, pioneer, venturesome

- It was a bold and exciting plan, but no one was sure it would work.
[ترجمه گوگل] این یک طرح جسورانه و هیجان انگیز بود، اما هیچ کس مطمئن نبود که کار کند
[ترجمه ترگمان] این یک نقشه جسورانه و هیجان انگیز بود، اما هیچ کس مطمئن نبود که این کار جواب دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We need some bold ideas to create this new product line.
[ترجمه علی محمد پور] برای تاسیس خط تولید جدید به اندیشه و طرح های خلاقانه نیازمندیم
|
[ترجمه گوگل] برای ایجاد این خط تولید جدید به ایده های جسورانه نیاز داریم
[ترجمه ترگمان] ما به برخی ایده های جسورانه نیاز داریم تا این خط تولید جدید را ایجاد کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The extraordinary scientist Nicola Tesla was a bold thinker and inventor.
[ترجمه گوگل] دانشمند خارق العاده نیکولا تسلا یک متفکر و مخترع جسور بود
[ترجمه ترگمان] دانشمند خارق العاده نیکولا تسلا یک متفکر و مخترع برجسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: very showy; conspicuous.
مترادف: flashy, garish, showy
متضاد: delicate, wishy-washy
مشابه: daring, gaudy, obtrusive, ostentatious, pretentious

- The new museum with its bold architecture is the object of both hate and admiration.
[ترجمه گوگل] موزه جدید با معماری جسورانه اش مورد نفرت و تحسین است
[ترجمه ترگمان] موزه جدید با معماری جسورانه آن هدف هر دو نفرت و تحسین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: brazen; forward.
مترادف: brash, brassy, brazen, forward, presumptuous
متضاد: bashful, shy, timid
مشابه: audacious, bald-faced, barefaced, bold-faced, cheeky, familiar, free, fresh, impertinent, impudent, insolent, obtrusive, rude, saucy, shameless, unabashed

- The actress was insulted by the bold question and refused to answer it.
[ترجمه گوگل] این بازیگر زن با این سوال جسورانه مورد توهین قرار گرفت و از پاسخ دادن به آن خودداری کرد
[ترجمه ترگمان] این بازیگر با این سوال جسورانه مورد اهانت قرار گرفت و از پاسخ دادن به آن خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I find his bold manner unpleasant and full of egotism.
[ترجمه گوگل] من رفتار جسورانه او را ناخوشایند و پر از خودخواهی می دانم
[ترجمه ترگمان] رفتار جسورانه و پر از خودخواهی او را پیدا می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You shouldn't be so bold with the boss; he'll see it as a challenge to his authority.
[ترجمه گوگل] شما نباید با رئیس آنقدر جسور باشید او آن را به عنوان چالشی برای قدرت خود خواهد دید
[ترجمه ترگمان] تو نباید با رئیس این قدر شجاع باشی؛ او این را به عنوان یک مبارزه با اختیار خودش می بیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: set in boldface type.
مشابه: bold-faced

- The bold words stand out from the others.
[ترجمه علی محمد پور] این سخنان پرشور برتر از آنان است .
|
[ترجمه گوگل] کلمات پررنگ از بقیه متمایز است
[ترجمه ترگمان] کلمات جسورانه از دیگران بیرون می آیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. bold print
حروف چاپی درشت و پررنگ

2. a bold cliff
صخره ی دماغه مانند

3. his bold language offended his friends
بی ملاحظگی او در کلام موجب رنجش دوستانش شد.

4. in bold print (or typeface)
با حروف درشت و سیاه

5. the bold project to build a new canal through the mountains
طرح تهورآمیز ساختن آبراهی از میان کوه ها

6. as bold as brass
(عامیانه) بسیار پررو،گستاخ

7. make bold
جرات کردن،به خود اجازه دادن،جسارت کردن

8. to make bold
جسارت کردن

9. put a bold face on
به نظر شجاع (یا مطمئن) آمدن،به روی خود نیاوردن،خم به ابرو نیاوردن

10. a building of bold red brick
ساختمانی از آجر سرخ چشمگیر

11. alexander was a bold commander
اسکندر سرکرده ی بی باکی بود.

12. he is as bold as brass!
رویش به سنگ پا می ماند!

13. if i may be so bold (as to . . . )
اگر جسارت نباشد

14. put on (or show) a bold front
با سیلی صورت خود را سرخ نگه داشتن،خلاف احساس خود وانمود کردن،خم به ابرو نیاوردن

15. the notice had been written in a bold handwriting
آگهی به خط درشت و خوانا نوشته شده بود.

16. The title is in bold print.
[ترجمه 🔴🙏🏻🔵] عنوان کتاب با حروف درشت چاپ شده است 😊😊😊
|
[ترجمه گوگل]عنوان با چاپ درشت است
[ترجمه ترگمان]عنوان کتاب با حروف درشت چاپ شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The young man is a bold warrior.
[ترجمه علی محمد پور] این مرد جوان ؛جنگجویی بی باک است .
|
[ترجمه گوگل]مرد جوان یک جنگجوی جسور است
[ترجمه ترگمان]این جوان جنگجوی دلیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Mr. White made a bold speech in public.
[ترجمه گوگل]آقای وایت در ملاء عام سخنرانی جسورانه ای داشت
[ترجمه ترگمان]آقای وایت یه سخنرانی جسورانه در ملا عام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. She was a bold and fearless climber.
[ترجمه h.h] او ( زن ) یک کوهنورد شجاع و بی باک بود
|
[ترجمه علی محمد پور] او جاه طلبی نترس و جسور بود.
|
[ترجمه گوگل]او یک کوهنورد جسور و بی باک بود
[ترجمه ترگمان]او یک کوهنورد بی باک و بی باک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. No great discovery was ever made without a bold guess. Isaac Newton
[ترجمه علی محمدپور] هیچ اکتشاف بزرگی هیچگاه بدون تصور متهورانه حاصل نمی شود
|
[ترجمه گوگل]هیچ کشف بزرگی بدون حدس و گمان جسورانه انجام نشده است اسحاق نیوتن
[ترجمه ترگمان]هیچ کشف بزرگی بدون حدس زننده انجام نشد اسحاق نیوتن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. Bold cry, tears the heart drug.
[ترجمه علی محمد پور] گریه های سوزناک ؛ اشکهایش درمان قلب ( رنج دیده ) است
|
[ترجمه گوگل]گریه جسورانه، داروی قلب را پاره می کند
[ترجمه ترگمان]، گریه می کنه اشک قلب رو خیس میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Scientists have proposed a bold hypothesis.
[ترجمه علی محمد پور] دانشمندان فرضیه برجسته ی را پیشنهاد داده اند
|
[ترجمه گوگل]دانشمندان یک فرضیه جسورانه ارائه کرده اند
[ترجمه ترگمان]دانشمندان یک فرضیه پررنگ را پیشنهاد کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جسور (صفت)
wanton, presumptuous, rude, bold, defiant, forward, fresh, insolent, daring, bumptious, cocky, presuming, presumptive, assured, hardy, immodest, malapert, pert, bold-faced, flip, high-spirited, lippy, peart, venturous, pushing

بی پروا (صفت)
adventurous, reckless, unscrupulous, heady, headlong, audacious, brave, bold, confident, foolhardy, fearless, dashing, rash, heedless, daredevilish, insouciant, hare-brained, inconsiderate, impetuous, incautious, irregardless, unadvised, slapdash, temerarious

دلیر (صفت)
adventurous, brave, courageous, plucky, gallant, bold, chivalric, hardy, intrepid, valorous, doughty, stout-hearted, lion-hearted, manful, pushing

سرزنده (صفت)
alive, fast, animate, live, quick, brisk, brave, bold, snappy, vivid, lively, spirited, animated, vivacious, daring, heartsome, sprightly, buxom, canty, sprightful

خیره (صفت)
brave, bold, amazed, stubborn, dazed, insolent, impudent, disobedient, self-willed, puzzled

گستاخ (صفت)
indecent, wanton, presumptuous, rude, perky, bold, forward, insolent, impudent, unshaped, unshapen, arrogant, presumptive, brash, unabashed, immodest, barefaced, flippant, malapert, cheeky, pert, impertinent, bold-faced, jaunty, flip, tumorous, lippy, peart, venturous

متهور (صفت)
audacious, brave, bold, daring, hardy, intrepid, brash, go-ahead, venturesome, venturous, temerarious

بی باک (صفت)
audacious, brave, bold, intrepid, fearless, dashing, stalwart, brazen, heroic, undaunted, daredevilish, devil-may-care, doughty, venturous, temerarious

باشهامت (صفت)
plucky, bold

خشن و بی احتیاط (صفت)
bold

چیره (صفت)
bold, dominant, victorious

غیور (صفت)
brave, bold, spunky, warm, zealous, jealous

بامروت (صفت)
humane, just, brave, bold, gentle, honest

خیره سر (صفت)
wayward, obstinate, brave, bold, stubborn, willful, fearless, stupid, featherheaded, fat-brained, self-willed, overbold, self-assured, self-confident

سرانداز (صفت)
brave, bold, daring, intrepid, dauntless

سلحشور (صفت)
combat, brave, bold

کلمات اختصاری

عبارت کامل: Blood Oxygenation Level Dependent Imaging
موضوع: پزشکی
تصویرگیری BOLD یا تصویربرداری وابستگی میزان اکسیژن خون، نوعی روش تصویرگیری در اف ام آر آی است.

در این روش کارکردی (fuctional)، اختلاف پذیرفتاری مغناطیسی بین اکسی هموگلوبین و دی اکسی هموگلوبین در خون مدنظر است تا قسمتهای فعال کورتکس مغزی به نمایش در آید.

تخصصی

[کامپیوتر] پر رنگ - حالتی از حروف که سیاه تر و پر رنگ تر از حروف دیگر دیده می شود مانند اصطلاحات این فرهنگ که به صورت پر رنگ آمده است نگاه کنید به weight

انگلیسی به انگلیسی

• (computers, printing) thick heavy print used for emphasis; font or type style with thick strokes
brave, courageous, daring; forward, blunt; rude; in boldface
a person who is bold is not afraid to do things which involve risk or danger.
you also say that someone is bold when they are not shy or embarrassed in the company of other people, and perhaps behave less respectfully than you would expect.
bold lines or designs are painted or drawn in a clear, strong way.

پیشنهاد کاربران

همه ی معنی های دوستان خوندم. تقریبا تمام دوستان معنی درستی ارائه دادند؛ منتهی یه چیز مهمی به نظرم از قلم دوستان افتاده و اونم اینه که bold به عنوان یک صفت داره به بی باکی/شجاعت/شهامت از روی بی ادبی/گستاخی/
...
[مشاهده متن کامل]
پرویی اشاره می کنه. از مترادف های مرتبط هم میشه به brazen و defiant و brash و reckless ( کله شق ) اشاره کرد.

رنگ: جیغ
در نوشتار : تو پُر، ضخیم، چشمگیر
درباره انسانها: بی باک، جسور، گستاخ
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : boldness
✅️ صفت ( adjective ) : bold
✅️ قید ( adverb ) : boldly
برای معنی مرتبط با نگارش این کلمه، �پررنگ� رو پیشنهاد می دم.
بی باک
جسور
چشم گیر
( رنگ و شکل ) جلب توجه کننده
برجسته و دیده شده
درشت
تابلو بودن, توی چشم بودن, واضح تر و مشخص تر از جمع و عموم بودن
پراهمیت، مهم
باز نشده در ایمیل و نامه
توپر ( الکترونیک )
حروف پر رنگ
نترس، بی باک
تابلو شدن
جسارت
جسورانه
درخشان
برجسته
تو پُر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس