صفت ( adjective )
حالات: bolder, boldest
مشتقات: boldly (adv.), boldness (n.)
حالات: bolder, boldest
مشتقات: boldly (adv.), boldness (n.)
• (1) تعریف: brave; daring.
• مترادف: brave, courageous, daring, fearless, intrepid, valiant
• متضاد: cowardly, safe, shy, spineless, timid
• مشابه: adventurous, audacious, gritty, lionhearted, pioneer, plucky, resolute, romantic, spunky, stout-hearted, undaunted
• مترادف: brave, courageous, daring, fearless, intrepid, valiant
• متضاد: cowardly, safe, shy, spineless, timid
• مشابه: adventurous, audacious, gritty, lionhearted, pioneer, plucky, resolute, romantic, spunky, stout-hearted, undaunted
- It was bold of you to speak up so forcefully at the town meeting.
[ترجمه علی محمد پور] از بی پروایی شماست که در شورای شهر این چنین جسورانه سخن بگوید|
[ترجمه رضا خادمی] شما مسئله رو بزرگ کردید|
[ترجمه پارسا خرمی] آن از جسارت ( شجاعت ) شما بود که اینقدر قوی در جلسه شورای شهر صحبت کردید|
[ترجمه گوگل] جسارت شما بود که اینقدر قوی در جلسه شهر صحبت کردید[ترجمه ترگمان] خیلی جسورانه بود که در جلسه شورای شهر با جدیت حرف بزنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The bold young man fought off the elderly woman's attacker.
[ترجمه علی محمد پور] مرد جوان بی باک مهاجم به زن میانسال را پس راند .|
[ترجمه گوگل] مرد جوان جسور با مهاجم زن مسن مبارزه کرد[ترجمه ترگمان] جوان جسور با مهاجم پیرزن مبارزه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: imaginative; innovative.
• مترادف: audacious, imaginative, innovative
• مشابه: adventurous, creative, daring, defiant, enterprising, original, pioneer, venturesome
• مترادف: audacious, imaginative, innovative
• مشابه: adventurous, creative, daring, defiant, enterprising, original, pioneer, venturesome
- It was a bold and exciting plan, but no one was sure it would work.
[ترجمه گوگل] این یک طرح جسورانه و هیجان انگیز بود، اما هیچ کس مطمئن نبود که کار کند
[ترجمه ترگمان] این یک نقشه جسورانه و هیجان انگیز بود، اما هیچ کس مطمئن نبود که این کار جواب دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این یک نقشه جسورانه و هیجان انگیز بود، اما هیچ کس مطمئن نبود که این کار جواب دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We need some bold ideas to create this new product line.
[ترجمه علی محمد پور] برای تاسیس خط تولید جدید به اندیشه و طرح های خلاقانه نیازمندیم|
[ترجمه گوگل] برای ایجاد این خط تولید جدید به ایده های جسورانه نیاز داریم[ترجمه ترگمان] ما به برخی ایده های جسورانه نیاز داریم تا این خط تولید جدید را ایجاد کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The extraordinary scientist Nicola Tesla was a bold thinker and inventor.
[ترجمه گوگل] دانشمند خارق العاده نیکولا تسلا یک متفکر و مخترع جسور بود
[ترجمه ترگمان] دانشمند خارق العاده نیکولا تسلا یک متفکر و مخترع برجسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دانشمند خارق العاده نیکولا تسلا یک متفکر و مخترع برجسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: very showy; conspicuous.
• مترادف: flashy, garish, showy
• متضاد: delicate, wishy-washy
• مشابه: daring, gaudy, obtrusive, ostentatious, pretentious
• مترادف: flashy, garish, showy
• متضاد: delicate, wishy-washy
• مشابه: daring, gaudy, obtrusive, ostentatious, pretentious
- The new museum with its bold architecture is the object of both hate and admiration.
[ترجمه گوگل] موزه جدید با معماری جسورانه اش مورد نفرت و تحسین است
[ترجمه ترگمان] موزه جدید با معماری جسورانه آن هدف هر دو نفرت و تحسین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] موزه جدید با معماری جسورانه آن هدف هر دو نفرت و تحسین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: brazen; forward.
• مترادف: brash, brassy, brazen, forward, presumptuous
• متضاد: bashful, shy, timid
• مشابه: audacious, bald-faced, barefaced, bold-faced, cheeky, familiar, free, fresh, impertinent, impudent, insolent, obtrusive, rude, saucy, shameless, unabashed
• مترادف: brash, brassy, brazen, forward, presumptuous
• متضاد: bashful, shy, timid
• مشابه: audacious, bald-faced, barefaced, bold-faced, cheeky, familiar, free, fresh, impertinent, impudent, insolent, obtrusive, rude, saucy, shameless, unabashed
- The actress was insulted by the bold question and refused to answer it.
[ترجمه گوگل] این بازیگر زن با این سوال جسورانه مورد توهین قرار گرفت و از پاسخ دادن به آن خودداری کرد
[ترجمه ترگمان] این بازیگر با این سوال جسورانه مورد اهانت قرار گرفت و از پاسخ دادن به آن خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این بازیگر با این سوال جسورانه مورد اهانت قرار گرفت و از پاسخ دادن به آن خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I find his bold manner unpleasant and full of egotism.
[ترجمه گوگل] من رفتار جسورانه او را ناخوشایند و پر از خودخواهی می دانم
[ترجمه ترگمان] رفتار جسورانه و پر از خودخواهی او را پیدا می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رفتار جسورانه و پر از خودخواهی او را پیدا می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You shouldn't be so bold with the boss; he'll see it as a challenge to his authority.
[ترجمه گوگل] شما نباید با رئیس آنقدر جسور باشید او آن را به عنوان چالشی برای قدرت خود خواهد دید
[ترجمه ترگمان] تو نباید با رئیس این قدر شجاع باشی؛ او این را به عنوان یک مبارزه با اختیار خودش می بیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تو نباید با رئیس این قدر شجاع باشی؛ او این را به عنوان یک مبارزه با اختیار خودش می بیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: set in boldface type.
• مشابه: bold-faced
• مشابه: bold-faced
- The bold words stand out from the others.
[ترجمه علی محمد پور] این سخنان پرشور برتر از آنان است .|
[ترجمه گوگل] کلمات پررنگ از بقیه متمایز است[ترجمه ترگمان] کلمات جسورانه از دیگران بیرون می آیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید