boiling

/ˌbɔɪlɪŋ//ˈboɪlɪŋ/

معنی: غلیان
معانی دیگر: جوشنده، جوش زننده، خشمناک

جمله های نمونه

1. boiling at high temperatures gelatinizes
جوشاندن در حرارت های بالا باعث ایجاد ژلاتین می شود.

2. boiling milk flowed over the pot
شیر جوشان از دیگ سررفت.

3. boiling milk foams
شیر جوشان کف می کند.

4. boiling point
نقطه ی جوش

5. boiling water
آب جوش

6. boiling water bubbles
آب جوش قل قل می کند (حباب می سازد).

7. boiling water evaporates faster
آب جوش زودتر دمه می کند.

8. boiling water gurgles
آب جوش غل غل می کند.

9. a lower boiling point
نقطه ی جوش پایین تر

10. he was boiling with anger
از خشم به جوش آمده بود.

11. the gurgle of boiling milk
غل غل شیر در حال جوشیدن

12. the kettle is boiling
کتری دارد می جوشد.

13. the milk is boiling over
شیر دارد (می جوشد و) سر می رود.

14. the milk started boiling and spilling over
شیر شروع کرد به جوشیدن و سر رفتن.

15. the milk was boiling and frothing
شیر داشت می جوشید و کف می کرد.

16. the temperature of boiling water
حرارت آب جوش

17. she thickens milk by boiling it
او با جوشاندن شیر را غلیظ می کند.

18. the stock market is boiling with activity
بازار سهام از فعالیت به تب و تاب آمده است.

19. the vapor from the boiling water jetted whistlingly out of the kettle
بخار آب جوش سوت زنان از کتری برمی جهید.

20. to reduce the soup by boiling it for an hour
غلیظ کردن آبگوشت با جوشاندن آن برای یک ساعت

21. Steam rose from the boiling kettle.
[ترجمه گوگل]بخار از کتری در حال جوش بلند شد
[ترجمه ترگمان]بخار از کتری جوشان بالا آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. The boiling point of water is 373 K.
[ترجمه گوگل]نقطه جوش آب 373 کلوین است
[ترجمه ترگمان]نقطه جوش آب، ۳۷۳ K است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. I dropped a pan of boiling water and scalded my leg.
[ترجمه گوگل]یک ظرف آب جوش انداختم و پایم را داغ کردم
[ترجمه ترگمان]یک ظرف آب جوش انداختم و پاهایم را سوزاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. Make an infusion by boiling and simmering the rhubarb and camomile together.
[ترجمه گوگل]با جوشاندن و دم کردن ریواس و بابونه با هم دم کرده درست کنید
[ترجمه ترگمان]با جوش و خروش آب و rhubarb را با هم مخلوط می کنند و camomile را با هم مخلوط می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. Turn off the gas; the milk is boiling over.
[ترجمه گوگل]گاز را خاموش کنید؛ شیر در حال جوشیدن است
[ترجمه ترگمان]گاز را خاموش کنید، شیر در حال جوش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. Bubbles are rising from the bottom of the boiling water.
[ترجمه hadis] حباب ها از پایین آب در حال جوش بالا می آیند.
|
[ترجمه گوگل]حباب ها از ته آب جوش بالا می آیند
[ترجمه ترگمان]حباب ها در آب جوش در حال بالا رفتن هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غلیان (اسم)
excitation, excitement, seethe, boiling, narghile, ebullition, hookah, hubble-bubble, nargileh

تخصصی

[مهندسی گاز] جوشانیدن
[نساجی] جوش - جوشش - جوشیدن - پخت

انگلیسی به انگلیسی

• act of changing from a liquid to a gas; poaching
of the temperature at which a liquid becomes a gas
if something is very hot, you can say that it is boiling or boiling hot.

پیشنهاد کاربران

حرص و جوش خوردن
بعنوان ارجاعی از دما یعنی خیلی خیلی گرم در حد جوش آمدن و پختن
خیلی خیلی گرم، جوشیدن: Boiling
خیلی گرم، داغ: Hot
گرم: Warm
نه گرم نه سرد ( خنک cold ) ( ملایم mild ) : Cool یا Mild
سرد: Cold یا Chilly
خیلی سرد، یخ زدن: Freezing
boiling
گرمازده
جوشش
boiling ( علوم و فنّاوری غذا )
واژه مصوب: آب‏پز کردن
تعریف: پختن مواد غذایی در آب‏ جوش یا سایر مایعات حاوی آب
خیلی گرم
جوشان
جوشان ، داغ
be careful with the boiling water
مواظب آب جوش باش 🚾
جوش
boiling point
نقطه جوش
Searing, very hot

بپرس