فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: boils, boiling, boiled
حالات: boils, boiling, boiled
• (1) تعریف: to change from a liquid to a gaseous form, usu. by being heated.
• مشابه: distill, seethe, steam
• مشابه: distill, seethe, steam
- All the liquid in the pan had boiled, and now the vegetables were burning.
[ترجمه گوگل] تمام مایع تابه جوش آمده بود و حالا سبزیجات می سوختند
[ترجمه ترگمان] همه مایع در ماهی تابه آب پز شده بود و حالا سبزی می سوخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] همه مایع در ماهی تابه آب پز شده بود و حالا سبزی می سوخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to reach the temperature at which such a change occurs.
• مشابه: seethe, steam up
• مشابه: seethe, steam up
- Turn the heat down as soon as the mixture boils.
[ترجمه گوگل] به محض اینکه مخلوط به جوش آمد حرارت را کم کنید
[ترجمه ترگمان] به محض این که مخلوط جوش آید، گرما را کاهش دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به محض این که مخلوط جوش آید، گرما را کاهش دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Water boils at 212 degrees Fahrenheit.
[ترجمه گوگل] آب در دمای 212 درجه فارنهایت می جوشد
[ترجمه ترگمان] اب به ۲۱۲ درجه فارنهایت می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اب به ۲۱۲ درجه فارنهایت می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to be furious.
• مترادف: rage, storm
• مشابه: blow off steam, broil, ferment, seethe, simmer, sizzle, steam, stew
• مترادف: rage, storm
• مشابه: blow off steam, broil, ferment, seethe, simmer, sizzle, steam, stew
- The elderly woman boiled at the offensive way the young nurse treated her.
[ترجمه فاط] زن سالخورده مرد|
[ترجمه گوگل] زن مسن از رفتار توهین آمیز پرستار جوان با او جوشید[ترجمه ترگمان] زن سالمندی را که پرستار جوان با او رفتار می کرد به جوش آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to be immersed in boiling liquid or hold boiling liquid.
• مترادف: stew
• مشابه: cook, simmer, steep
• مترادف: stew
• مشابه: cook, simmer, steep
- The potatoes boiled on the stove.
[ترجمه گوگل] سیب زمینی ها روی اجاق آب پز شدند
[ترجمه ترگمان] سیب زمینی ها روی اجاق آب پز شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سیب زمینی ها روی اجاق آب پز شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The pot is boiling now.
[ترجمه گوگل] قابلمه الان در حال جوشیدن است
[ترجمه ترگمان] قابلمه هم اکنون می جوشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] قابلمه هم اکنون می جوشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
عبارات: boil down, boil over
عبارات: boil down, boil over
• (1) تعریف: to heat until boiling occurs.
• مشابه: cook, distill
• مشابه: cook, distill
- He boiled the water to kill bacteria.
[ترجمه Muhammad] او اب را برای از بین بردن باکتری جوشاند|
[ترجمه گوگل] او آب را جوشاند تا باکتری ها را از بین ببرد[ترجمه ترگمان] آب را آب پز می کند تا باکتری ها را بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to cook by boiling.
• مترادف: cook, poach
• مشابه: brew, parboil, simmer, steam, stew
• مترادف: cook, poach
• مشابه: brew, parboil, simmer, steam, stew
- I often boil eggs for breakfast.
[ترجمه گوگل] من اغلب برای صبحانه تخم مرغ آب پز می کنم
[ترجمه ترگمان] اغلب برای صبحانه تخم مرغ درست می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اغلب برای صبحانه تخم مرغ درست می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to separate (something) from a liquid by boiling (usu. fol. by "off" or "away").
• مترادف: decoct
• مشابه: distill
• مترادف: decoct
• مشابه: distill
- She boiled the impurities away.
[ترجمه گوگل] او ناخالصی ها را جوشاند
[ترجمه ترگمان] او the را به جوش آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او the را به جوش آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: boilable (adj.), boiling (adj.)
مشتقات: boilable (adj.), boiling (adj.)
• : تعریف: the state or act of boiling.
- When the water reaches a boil, add the noodles.
[ترجمه گوگل] وقتی آب به جوش آمد، رشته فرنگی را اضافه کنید
[ترجمه ترگمان] وقتی آب به جوش می رسد، رشته ها را جمع کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی آب به جوش می رسد، رشته ها را جمع کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: a swollen, painful sore that is filled with pus and is caused by a bacterial infection.
• مترادف: abscess, pustule
• مشابه: blain, canker, fester, papule, pimple, pock, sore, sty, ulcer
• مترادف: abscess, pustule
• مشابه: blain, canker, fester, papule, pimple, pock, sore, sty, ulcer