bogged down

انگلیسی به انگلیسی

• stuck, delayed, caused to slow down; caught in; mired
if you are bogged down in something, it prevents you from making progress or getting something done; an informal expression.

پیشنهاد کاربران

۱. گیر کرده. گیر افتاده ۲. درگیر شده ۳. به بن بست رسیده
There might be a few reasons as to why Israel decided to commit this assassination while it is deeply bogged down in Gaza.
ممکن است دلایلی وجود داشته باشد که چرا اسرائیل تصمیم به ارتکاب این ترور گرفت در حالی که عمیقا در غزه به بن بست رسیده و {زمین گیر شده}
...
[مشاهده متن کامل]

I am bogged down with work = I am very busy = I am snowed under with work
To become involved difficult or complicated that you can't do anything else
درگیر شدن با یک چیز سخت یا گیج کننده که قادر به حل آن نیستید.
گیر انداختن ، جلوی پیشروی چیزی را گرفتن
به بن بست رسیدن، در منجلاب فرو رفتن، در ماندن
زمینگیر شدن
گیرافتاده
بسیار تعجب کردن و یا درگیر شدن - ذهن خود را مشغول کردن
پرمشغله
غافل شدن
گرفتار شدن، گیر افتادن
درجا زدن
مبهم
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس