body politic

/ˈbɑːdiˈpɑːləˌtɪk//ˈbɒdiˈpɒlɪtɪk/

اجتماع سیاسی، مردمی که جملگی تشکیل یک واحد سیاسی تحت لوای یک دولت را می دهند، ملت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: in any governed society, the people collectively.
مشابه: state

- How do you think the body politic will react to these government decisions?
[ترجمه گوگل] به نظر شما واکنش بدنه نظام به این تصمیمات دولت چگونه خواهد بود؟
[ترجمه ترگمان] فکر می کنید سیاست چگونه به این تصمیمات دولت واکنش نشان می دهد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. It comprises the entire body politic, with all its citizens and all their interest groups and social movements.
[ترجمه گوگل]کل بدنه سیاسی، با همه شهروندان و همه گروه های ذینفع و جنبش های اجتماعی آنها را در بر می گیرد
[ترجمه ترگمان]آن شامل کل جامعه سیاسی، با همه شهروندانش و همه گروه های علایق و جنبش های اجتماعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Destructiveness and self-doubt are preferable to the enfeebled body politic and the parasitic Church.
[ترجمه گوگل]ویرانگری و خودباوری بر بدن ضعیف جامعه و کلیسای انگلی ارجحیت دارد
[ترجمه ترگمان]شک و تردید نسبت به ضعف و ضعف جسمی و کلیسای انگل ترجیح داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The body politic may have undergone radical surgery and it may have aged considerably, but it has continued to endure.
[ترجمه گوگل]بدنه سیاسی ممکن است تحت عمل جراحی رادیکال قرار گرفته باشد و ممکن است به میزان قابل توجهی پیر شده باشد، اما به دوام خود ادامه داده است
[ترجمه ترگمان]ممکن است سیاست بدنی تحت عمل جراحی رادیکال بوده باشد و ممکن است به طور قابل توجهی پیر شده باشد، اما همچنان ادامه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The accusal is "harm the security of body politic".
[ترجمه گوگل]اتهام "ضرر به امنیت بدنه سیاست" است
[ترجمه ترگمان]The \"به امنیت سیاسی آسیب می رساند\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Miss Su felt that Miss Pao's exposed body body politic of the Chinese nation.
[ترجمه گوگل]خانم سو احساس می کرد که خانم پائو بدنه سیاسی کشور چین در معرض دید قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]خانم Su احساس می کرد که بدن او در معرض سیاست قرار گرفته و در معرض سیاست قوم هان قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Know body politic standard and rule about environment protection, health and safety.
[ترجمه گوگل]استانداردهای بدنی و قوانین مربوط به حفاظت از محیط زیست، سلامت و ایمنی را بدانید
[ترجمه ترگمان]استاندارد سیاسی بدنه و قوانین حفاظت از محیط زیست، سلامت و ایمنی را بشناسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Has the body politic an organ to declare its will?
[ترجمه گوگل]آیا بدنه نظام ارگانی دارد که اراده خود را اعلام کند؟
[ترجمه ترگمان]آیا بدن یک عضو سیاسی است که مدعی است وصیت نامه خود را اعلام کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Freedom of speech is necessary for the health of the body politic.
[ترجمه گوگل]آزادی بیان برای سلامتی بدنه نظام ضروری است
[ترجمه ترگمان]آزادی بیان برای سلامت جسمی ضروری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This new policy has touched a nerve in the American body politic.
[ترجمه گوگل]این سیاست جدید اعصاب بدنه سیاست آمریکا را تحت تأثیر قرار داده است
[ترجمه ترگمان]این سیاست جدید به اعصاب آمریکا ضربه زده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It represented an extreme example of a theocracy - of a body politic organised essentially around religious principles.
[ترجمه گوگل]این یک نمونه افراطی از یک تئوکراسی - از یک بدنه سیاسی است که اساساً حول اصول مذهبی سازماندهی شده است
[ترجمه ترگمان]این یک نمونه بسیار افراطی از یک حکومت مذهبی بود که اساسا حول اصول مذهبی سازمان دهی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. By bestowing gifts of monopoly and protection, mercantilist policies paralyzed the body politic.
[ترجمه گوگل]سیاست های مرکانتیلیستی با اعطای هدایای انحصار و حمایت، بدنه سیاست را فلج کرد
[ترجمه ترگمان]با اهدای هدایا و حمایت از انحصار و حمایت، سیاست mercantilist بدنه سیاسی را فلج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The next chapter will extend further the explanation of how the structures interact to produce different forms of the body politic.
[ترجمه گوگل]فصل بعدی توضیح بیشتر در مورد چگونگی تعامل ساختارها برای تولید اشکال مختلف بدنه سیاسی را گسترش خواهد داد
[ترجمه ترگمان]فصل بعدی توضیح بیشتری درباره نحوه تعامل ساختارها با ایجاد اشکال مختلف سیاسی بدن ارائه خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Political parties have often been attacked as bad things in the body politic.
[ترجمه گوگل]احزاب سیاسی اغلب به عنوان چیزهای بد در بدنه سیاست مورد حمله قرار گرفته اند
[ترجمه ترگمان]احزاب سیاسی اغلب به عنوان چیزهای بد سیاسی مورد حمله قرار گرفته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In the institutionalized education, educative power is exercised mainly by the body politic, schools and teachers, which embodies the alienability of educative power.
[ترجمه گوگل]در آموزش و پرورش نهادینه شده، قدرت آموزشی عمدتاً توسط بدنه نظام، مدارس و معلمان اعمال می شود که تجسم بیگانگی قدرت آموزشی است
[ترجمه ترگمان]در آموزش نهادینه، قدرت تربیتی به طور عمده توسط طبقه سیاسی، مدارس و معلمان اعمال می شود، که متضمن alienability قدرت تعلیم و تربیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Nobody in Belgrade seriously believes they could be incorporated back into Serbia's body politic.
[ترجمه گوگل]هیچ کس در بلگراد به طور جدی معتقد نیست که آنها می توانند به بدنه سیاسی صربستان بازگردند
[ترجمه ترگمان]هیچ کس در بلگراد به شدت بر این باور است که آن ها می توانند به شکل سیاسی به کشور صربستان بازگردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• group of people forming a political body under an organized government
the body politic is all the people of a nation; a formal expression.

پیشنهاد کاربران

بدنۀ سیاسی
a group of persons politically organized under a single governmental authority
گروهی از افراد که از نظر سیاسی تحت یک مرجع دولتیِ واحد سازمان یافته اند
جمعیت سیاسی
جمع سیاسی
اجتماع سیاسی
پیکرة سیاسی
بدنة سیاسی
موجودیت سیاسی
واحد سیاسی
با توجه به تعریف، پیشنهادهای بالا دقیق ترین معنا به نظر می رسند. مفهوم موردنظر به واحد سیاسی مثل دولت، شهر، کشور، مدینه، استان و امثالهم اشاره دارد و نه به مردم و اجتماع. در توضیح انگلیسی ویکی پدیا تاریخچة مفصل مفهوم آمده است. گویا فرهنگ معاصر هزاره هم که آن را به مردم و شهروندان و اهل مدینه ترجمه کرده معنای نادرستی از آن داده است.
...
[مشاهده متن کامل]

منابع• https://en.wikipedia.org/wiki/Body_politic
body politic ( علوم سیاسی و روابط بین الملل )
واژه مصوب: بدنۀ سیاسی
تعریف: مردمی که در یک جامعۀ بسامان سیاسی زندگی می کنند و به عنوان یک موجودیت سیاسی شناخته می شوند
شاکله سیاسی
واحد سیاسی

بپرس