1. body cavity
حفره ی بدن،تن خال
2. body language
ارتباط غیرکلامی،حرکات معنی دار بدنی،زبان اندام
3. body forth
(از راه هنر) موجودیت دادن به،شکل و جسم دادن،آشکار ساختن
4. a body invaded by disease
بدنی که مورد هجوم بیماری قرار گرفته است.
5. a body of soldiers
دسته ای سرباز
6. a body racked by pain
بدنی که درد آن را شکنجه می دهد
7. basal body
جسم پایه ای،تن پایه،جسم پایه
8. her body has a beautiful form
بدن او خوش قواره است.
9. his body could not fight off three diseases at once
بدنش نمی توانست در آن واحد با سه بیماری پیکار کند.
10. his body rejected the transplanted kidney
بدن او کلیه ی پیوندی را (پس) زد.
11. his body was charmed and no sword could harm him
بدنش طلسم شده بود و هیچ شمشیری به او کارگر نبود.
12. his body was covered with sores
بدنش از جراحت پوشیده بود.
13. his body was swinging from a rope
جسدش از یک طناب آویخته بود.
14. its body is the size of a cat
جثه اش به اندازه یک گربه است.
15. my body wanted a fence against heat and cold
در برابر سرما و گرما بدنم فاقد دفاع بود.
16. sinewy body
بدن پرعضله
17. the body (of this car) needs repairs and a new coat of paint
اتاق این اتومبیل نیاز به تعمیر و رنگ دارد.
18. the body cannot metabolize certain minerals
بدن نمی تواند برخی مواد معدنی را سوخت و ساز کند.
19. the body corrupted quickly
نعش زود گندید.
20. the body of the novel itself is two hundred pages
خود متن رمان دویست صفحه است.
21. the body was laid to rest with due military ceremonies
جسد را طی مراسم نظامی شایسته به خاک سپردند.
22. the body was still warm
جسد هنوز گرم بود.
23. keep body and soul together
جان به در بردن،زنده ماندن،دوام آوردن
24. a cigar-shaped body
جسمی به شکل سیگار
25. a dead body
جسد،لاش،بدن مرده،(حیوان) مردار
26. a discoid body
جسم دیسک مانند
27. a foreign body in the eye
جسم خارجی در چشم
28. a headless body
جسد بی سر
29. a large body of evidence
شواهد بسیار
30. a lifeless body
جسد بی جان
31. a naked body
تن لخت
32. a poor body
جثه ی نحیف
33. an advisory body
هیئت (گروه) مشاورین
34. his pain-twisted body
بدن او که از درد به خود می پیچید
35. loss of body heat
از دست دادن گرمای بدن
36. most every body heard
تقریباهمه خبر را شنیدند.
37. move your body but not your arms and legs
بدنت را تکان بده ولی نه دست و پایت را.
38. the dancer's body movements had special grace
حرکات بدن رقاصه زیبندگی خاصی داشت.
39. the horse's body was steaming
از بدن اسب بخار بلند می شد.
40. the human body adjusts itself to heat and cold
بدن انسان خود را با سرماو گرما تطبیق می دهد (سازگار می کند).
41. the human body is a very complicated machine
بدن انسان ماشین بسیار پیچیده ای است.
42. the human body is symmetrical
بدن انسان متقارن است.
43. the human body is valued because of the human soul
تن آدمی شریف است به جان آدمیت
44. the supple body of a wrestler
بدن نرمشدار یک کشتی گیر
45. this animal's body is covered with horny plates
تنه ی این جانور از پهنه های شاخی پوشیده است.
46. when his body was lowered into the grave, i heard three loud salvos
وقتی جسد او را در قبر می گذاشتند صدای سه رگبار بلند را شنیدم.
47. in a body
همه با هم،جمیعا
48. bones sustain the body
استخوان ها بدن را نگه می دارند.
49. exercise causes the body to burn some of its excess fat
ورزش موجب می شود که بدن مقداری از چربی های اضافی خود را بسوزاند.
50. the decay of body tissues
فساد بافت های بدن
51. the murdered man's body had been mutilated
جسد مقتول را قطع عضو و ناقص کرده بودند.
52. they burned his body and scattered the dust over the sea
جسدش را سوزاندند و خاکسترش را به دریا ریختند.
53. they burned the body and threw the ashes into the river
جسد را سوزاندند و خاکسترش را در رودخانه ریختند.
54. they disinterred napoleon's body and reburied it in paris
جسد ناپلئون را از خاک درآوردند و در پاریس دوباره به خاک سپردند.
55. they dug his body out of the snow
جسد او را از زیر برف درآوردند.
56. they found his body in a loft
جسدش را در اتاق زیر شیروانی پیدا کردند.
57. they found his body in the river
جسدش را در رودخانه پیدا کردند.
58. this wine has body
این شراب طعم قوی و خوبی دارد.
59. over my dead body
هرگز (اجازه نخواهم داد)،کاملا مخالفم
60. a ballet dancer's limber body
بدن نرم رقاص باله
61. a shroud enveloped her body
کفنی دور بدن او پیچیده شده بود
62. blood circulates in the body
خون در بدن گردش می کند.
63. he exhumed his father's body and took it abroad with him
او نعش پدرش را از گور درآورد و با خود به برون مرز برد.
64. he gradually conditioned his body for mountain climbing
او به تدریج بدن خود را برای کوهنوردی ورزیده کرد.
65. he has conditioned his body for this kind of activity
او بدن خود را برای این گونه فعالیت پرورش داده است.
66. immediately after death, the body begins to decay
بلافاصله پس از مرگ،بدن شروع می کند به گندیدن
67. internal organs of the body
اندام های درونی بدن
68. she is pure in body and mind
او جسما و روحا پاک است.
69. sobs shook her whole body
هق هق گریه تمام بدنش را به لرزه در آورد.