bodiless

/ˈbodiləs//ˈbodiləs/

غیرجسمانی، بی بدن، معنوی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: bodilessness (n.)
• : تعریف: without body or substance.

جمله های نمونه

1. Bodiless voices, such as a schizophrenic might hear, gave evidence.
[ترجمه گوگل]صداهای بی جسم، مانند یک فرد اسکیزوفرنی که ممکن است بشنود، شواهدی را ارائه کرد
[ترجمه ترگمان]صدای bodiless، مثل یک اسکیزوفرنی که ممکنه شنیده بشه، به مدرک داده میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Well, Ms. Smith, along with bodiless lacquerwork, Fujian crafts men also make wooden bodied lacquerwork.
[ترجمه گوگل]خب، خانم اسمیت، در کنار لاک‌کاری بدون بدن، مردان صنعت‌گر فوجیانی لاک‌هایی با بدنه چوبی نیز می‌سازند
[ترجمه ترگمان]خوب خانم اسمیث، همراه با lacquerwork bodiless، Fujian دستی و مردان صنایع دستی اندام چوبی را نیز می سازند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Zhou advocated the artistic beauty of individuals and bodiless utility at that time.
[ترجمه گوگل]ژو در آن زمان از زیبایی هنری افراد و فایده بی جسم حمایت می کرد
[ترجمه ترگمان]ژو در آن زمان از زیبایی هنرمندانه افراد و سودمندی آن دفاع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It is therefore bodiless . It is wonderful workmanship!
[ترجمه گوگل]بنابراین بدون بدن است کار فوق العاده ای است!
[ترجمه ترگمان]پس بی bodiless کار فوق العاده ای است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Sociologists deal with abstractions even more phantasmally bodiless.
[ترجمه گوگل]جامعه شناسان با انتزاعات حتی به شکلی خیال انگیزتر بدون جسم سروکار دارند
[ترجمه ترگمان]sociologists با abstractions و even بیشتر معامله می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He is in the fifteenth year of his labor and sometimes wonders if he is becoming bodiless.
[ترجمه گوگل]او در پانزدهمین سال زایمان خود است و گاهی اوقات به این فکر می کند که آیا در حال بی جسم شدن است؟
[ترجمه ترگمان]او در پانزدهمین سال کار خود است و بعضی وقت ها تعجب می کند که آیا دارد bodiless می شود یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The only thing that matters is the salvation of the incorporeal, the bodiless soul, but Milton is so unorthodox, or at least heterodox, in his insistence on the importance of the body in this poem.
[ترجمه گوگل]تنها چیزی که اهمیت دارد، نجات روح بی جسم و بی جسم است، اما میلتون در اصرار بر اهمیت بدن در این شعر بسیار غیرمتعارف یا حداقل هترودکس است
[ترجمه ترگمان]تنها چیزی که اهمیت دارد رستگاری روح غیر مادی، روح bodiless است، اما میلتن در مورد اهمیت جسم در این منظومه، unorthodox و at است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Cockroach decapitation may seem macabre, but scientists have conducted many experiments with headless roach bodies and bodiless roach heads.
[ترجمه گوگل]سر بریدن سوسک ها ممکن است وحشتناک به نظر برسد، اما دانشمندان آزمایش های زیادی با بدن سوسک های بدون سر و سر سوسک های بدون بدن انجام داده اند
[ترجمه ترگمان]سر بریدن Cockroach ممکن است ترسناک به نظر برسد، اما دانشمندان بسیاری از آزمایش ها را با بدن کول بدون سر و سره ای roach انجام داده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The essence of psychology contract is modern organization and its members expectation of bodiless psychology.
[ترجمه گوگل]ماهیت قرارداد روانشناسی سازمان مدرن و انتظار اعضای آن از روانشناسی بی جسم است
[ترجمه ترگمان]ماهیت قرارداد روانشناسی سازمان مدرن و امید اعضای آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• without a body, lacking body

پیشنهاد کاربران

بپرس