bobby

/ˈbɑːbi//ˈbɒbi/

معنی: پاسبان، پلیس
معانی دیگر: (انگلیس - عامیانه) پاسبان

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: (chiefly British; old-fashioned; informal) a police officer, esp. one who patrols on foot.

جمله های نمونه

1. After lunch, she watched, listened and coaxed Bobby into talking about himself.
[ترجمه گوگل]بعد از ناهار، او تماشا کرد، گوش داد و بابی را تشویق کرد که در مورد خودش صحبت کند
[ترجمه ترگمان]بعد از ناهار، او نگاه می کرد، گوش می داد و با سر و صدا درباره خودش حرف می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Bobby should be good for a few drinks.
[ترجمه گوگل]بابی باید برای چند نوشیدنی خوب باشد
[ترجمه ترگمان] بابی \"باید برای چندتا نوشیدنی خوب باشه\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. These days, the bobby on the beat is a rare sight.
[ترجمه گوگل]این روزها، بابی روی ضرب منظره کمیاب است
[ترجمه ترگمان]این روزا، سر و کله \"بابی\" توی مسابقه یه منظره کمیاب - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. 'That's right!' Bobby exclaimed in wonder. 'How did you remember that?'.
[ترجمه گوگل]'درست است!' بابی با تعجب فریاد زد چگونه آن را به یاد آوردی؟
[ترجمه ترگمان]درست است! بابی با تعجب گفت: اینو از کجا یادته؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. When Bobby wouldn't eat his supper, his mother carted him off to bed.
[ترجمه گوگل]وقتی بابی شامش را نمی خورد، مادرش او را به رختخواب برد
[ترجمه ترگمان]وقتی بابی شامش را نخورد، مادرش او را به رختخواب برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Bobby finished his homework under his own steam.
[ترجمه گوگل]بابی تکالیفش را زیر نظر خودش تمام کرد
[ترجمه ترگمان]بابی تکالیفش را زیر بار خودش تمام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Bobby was born with a cleft lip.
[ترجمه گوگل]بابی با شکاف لب به دنیا آمد
[ترجمه ترگمان]بابی با شکاف کوچکی به دنیا آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Bobby will tell them about it in his own good time.
[ترجمه گوگل]بابی در زمان مناسب خود این موضوع را به آنها خواهد گفت
[ترجمه ترگمان] بابی \"در مورد خودش در مورد این موضوع با اونا صحبت می کنه\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Bobby had perched himself on a tall wooden stool.
[ترجمه گوگل]بابی روی چهارپایه چوبی بلندی نشسته بود
[ترجمه ترگمان]بابی روی یک چهارپایه بلند چوبی نشسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Bobby looked at her with a sheepish grin.
[ترجمه گوگل]بابی با پوزخندی به او نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]بابی با لبخندی محجوبانه به او نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The operation should enable Bobby to lead a normal life.
[ترجمه گوگل]این عمل باید بابی را قادر سازد تا زندگی عادی داشته باشد
[ترجمه ترگمان]این عملیات باید بابی را قادر سازد که زندگی عادی تری داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Bobby must have it his way and play the game by his rules.
[ترجمه گوگل]بابی باید به روش خودش باشد و بازی را طبق قوانین خودش انجام دهد
[ترجمه ترگمان]بابی باید راه خودشو داشته باشه و با قوانین خودش بازی کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. All the children like music apart from Bobby.
[ترجمه گوگل]همه بچه ها به غیر از بابی موسیقی را دوست دارند
[ترجمه ترگمان]همه بچه ها از \"بابی\" خوششون میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Bobby drew a chair up to the table.
[ترجمه گوگل]بابی صندلی را روی میز کشید
[ترجمه ترگمان]بابی یک صندلی را روی میز کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. My boyhood hero was Bobby Charlton.
[ترجمه گوگل]قهرمان دوران کودکی من بابی چارلتون بود
[ترجمه ترگمان]قهرمان دوران کودکی من \"بابی Charlton\" بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پاسبان (اسم)
peon, guard, bobby, constable, policeman, cop, police, gendarme, police patrol

پلیس (اسم)
bobby, cop, peeler, gendarme

انگلیسی به انگلیسی

• policeman (british slang)
a bobby is a british policeman; an informal word.

پیشنهاد کاربران

( عامیانه ) آجان. پاسبان
مثال:
Bobby moved out of her reach
آجان از دسترس و {تیر رس} او خارج شد.
احمق
احمق ( عامینه ) ، کودن ( عامینه ) . مثله bobby boy ی معنی پسر احمق یا کودن

بپرس