boastfulness

جمله های نمونه

1. I am most unhappy at his boastfulness.
[ترجمه گوگل]من از لاف زدن او بسیار ناراضی هستم
[ترجمه ترگمان]از boastfulness خود بیشتر بدبختم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Their pride leads to boastfulness, which results to people being repulsive towards Leo's.
[ترجمه گوگل]غرور آنها منجر به فخرفروشی می شود که منجر به نفرت مردم نسبت به لئو می شود
[ترجمه ترگمان]غرور آن ها به لاف بی هوده می رود، و نتایجی که به مردم نسبت می دهد نسبت به لیو نفرت انگیز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It is bound up with hatred, jealousy, boastfulness, disregard of all rules and sadistic pleasure in witnessing violence: in other words it is war minus the shooting.
[ترجمه گوگل]با نفرت، حسادت، فخرفروشی، نادیده گرفتن همه قوانین و لذت سادیستی از مشاهده خشونت گره خورده است: به عبارت دیگر جنگ منهای تیراندازی است
[ترجمه ترگمان]آن با نفرت، حسادت، boastfulness، بی توجهی به تمام قوانین و لذت sadistic در شاهد خشونت مرتبط است: به عبارت دیگر جنگ منفی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. There is the same swagger and boastfulness running through the whole of the speeches.
[ترجمه گوگل]در کل سخنرانی ها همان فحش و فخر فروشی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در میان همه سخنرانی ها، همان غرور و خودبینی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Faber found his boastfulness irritating. " How many enemy aircraft did you shoot down? ".
[ترجمه گوگل]فابر فخرفروشی او را آزاردهنده دید "چند هواپیمای دشمن را ساقط کردی؟"
[ترجمه ترگمان]فابر کشف کرد: \"چند هواپیمای دشمن به پایین شلیک کردی؟\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Exhibiting no pretensions, boastfulness, or ostentation; modest.
[ترجمه گوگل]عدم نشان دادن تظاهر، فخرفروشی، یا خودنمایی؛ فروتن
[ترجمه ترگمان]نه ادعا می کرد، نه از لاف و گزاف، نه از خودنمایی، نه خودنمایی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The fiddler's boastfulness also bothered Kunta.
[ترجمه گوگل]فخرفروشی کمانچه نواز کونتا را هم آزار می داد
[ترجمه ترگمان]The fiddler هم به خودش زحمت می ده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Not like boastfulness, like quiet, imagines itself as a bubble, people can disappear . . .
[ترجمه گوگل]نه مثل لاف زدن، مثل سکوت، خودش را حباب تصور می کند، آدم ها می توانند ناپدید شوند
[ترجمه ترگمان]نه از لاف بی هوده، مثل حبابی، مثل حبابی، مردم می توانند ناپدید شوند …
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Serious sport has nothing to do with fair play. It is bound up with hatred, jealousy, boastfulness, disregard of all rules and sadistic pleasure in witnessing violence.
[ترجمه گوگل]ورزش جدی ربطی به بازی جوانمردانه ندارد با نفرت، حسادت، فخرفروشی، نادیده گرفتن همه قوانین و لذت سادیستی از مشاهده خشونت گره خورده است
[ترجمه ترگمان]ورزش جدی هیچ ربطی به بازی عادلانه ندارد آن با نفرت، حسادت، boastfulness، بی توجهی به تمام قوانین و لذت sadistic در شاهد خشونت پیوند خورده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. These and other intellectual feats will be found related in the "Autobiography, " not in a spirit of boastfulness, but in support of more profitable educational methods.
[ترجمه گوگل]این شاهکارهای فکری و دیگر شاهکارهای فکری مربوط به «زندگی نامه خود»، نه با روحیه فخرفروشی، بلکه در حمایت از روش های آموزشی سودآورتر، یافت می شود
[ترجمه ترگمان]این and و سایر شاهکارهای فکری در \"زندگینامه\"، نه در روح of، بلکه در حمایت از روش های آموزشی سودآورتر، یافت می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• arrogance, haughtiness, pompousness

پیشنهاد کاربران

لاف زدن. منم زدن. فیس و اِفاده. خوستائی. قمپز در کردن. چاخان کردن. مباهات. پُز دادن. چُسی آمدن.
از خود گویی - خود پسندی

بپرس