فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: boasts, boasting, boasted
حالات: boasts, boasting, boasted
• : تعریف: to talk with an excess of pride, esp. about oneself; brag.
• مترادف: brag, crow
• مشابه: bluster, flaunt, gasconade, swagger
• مترادف: brag, crow
• مشابه: bluster, flaunt, gasconade, swagger
- He's always boasting about his boat or one of his new cars.
[ترجمه Sari] او همیشه درمورد قایق یا ماشین جدیدش لاف میزد.|
[ترجمه گوگل] او همیشه در مورد قایق خود یا یکی از ماشین های جدید خود می بالد[ترجمه ترگمان] او همیشه در مورد قایق یا یکی از ماشین های جدیدش لاف می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• (1) تعریف: to talk about with an excess of pride.
• مترادف: brag, vaunt
• متضاد: deprecate, depreciate
• مشابه: flaunt
• مترادف: brag, vaunt
• متضاد: deprecate, depreciate
• مشابه: flaunt
• (2) تعریف: to have pride by the ownership of.
• مشابه: exhibit, have, possess
• مشابه: exhibit, have, possess
- The zoo boasts the largest collection of reptiles in the world.
[ترجمه گوگل] این باغ وحش دارای بزرگترین مجموعه خزندگان در جهان است
[ترجمه ترگمان] این باغ وحش به بزرگ ترین مجموعه خزندگان در جهان می بالد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این باغ وحش به بزرگ ترین مجموعه خزندگان در جهان می بالد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: boastingly (adv.), boaster (n.)
مشتقات: boastingly (adv.), boaster (n.)
• (1) تعریف: an act of boasting.
• مترادف: bragging, rodomontade
• مشابه: brag, gasconade, jactitation, vaporing, vaunt
• مترادف: bragging, rodomontade
• مشابه: brag, gasconade, jactitation, vaporing, vaunt
• (2) تعریف: something boasted about.
• مترادف: brag
• مشابه: conceit, vanity
• مترادف: brag
• مشابه: conceit, vanity