blurriness

جمله های نمونه

1. Milton's interest in moments of blurriness and of visual indistinctness suggest that the distinction between good and evil is actually never that clear.
[ترجمه گوگل]علاقه میلتون به لحظات تاری و عدم تمایز بصری نشان می دهد که تمایز بین خیر و شر در واقع هرگز آنقدر واضح نیست
[ترجمه ترگمان]علاقه میلتن به لحظات of و of بصری نشان می دهد که تمایز بین خوب و بد در حقیقت هرگز به روشنی بیان نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He's home. I'm screwed. Ten-and-a-half hours of ape-y blurriness.
[ترجمه گوگل]او خانه است من خراب شده ام ده ساعت و نیم تاری میمون
[ترجمه ترگمان]او در خانه است بدبخت شدم ده و نیم ساعت میمون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. There are two ways to fix this blurriness.
[ترجمه گوگل]دو راه برای رفع این تاری وجود دارد
[ترجمه ترگمان]دو راه برای رفع این مشکل وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Apple generally believes that the goal of the algorithm should be to preserve the design of the typeface as much as possible, even at the cost of a little bit of blurriness.
[ترجمه گوگل]اپل به طور کلی معتقد است که هدف از الگوریتم باید حفظ طراحی تایپ فیس تا حد امکان، حتی به قیمت کمی تاری باشد
[ترجمه ترگمان]اپل به طور کلی معتقد است که هدف این الگوریتم حفظ طراحی تا حد امکان، حتی با هزینه کمی of است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It is a good idea to blur the environment map to simulate the blurriness of a reflection.
[ترجمه گوگل]برای شبیه سازی تاری یک انعکاس، ایده خوبی است که نقشه محیط را محو کنید
[ترجمه ترگمان]یک ایده خوب برای محو کردن نقشه محیط برای شبیه سازی the یک بازتاب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. After getting up one morning, a 58 year old woman in Chiayi experienced blurriness of vision in one eye without pain or any other feelings of discomfort.
[ترجمه گوگل]یک زن 58 ساله در چیایی پس از بیدار شدن یک روز صبح، تاری دید یک چشم خود را بدون درد یا هر گونه احساس ناراحتی تجربه کرد
[ترجمه ترگمان]یک زن ۵۸ ساله در یک چشم بدون درد و یا هر احساس ناراحتی دیگر، یک روز صبح از خواب بیدار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. When Hogan first realised this, he wondered if any experiment might be able to detect the holographic blurriness of space-time.
[ترجمه گوگل]وقتی هوگان برای اولین بار متوجه این موضوع شد، به این فکر کرد که آیا آزمایشی ممکن است بتواند تاری هولوگرافیک فضا-زمان را تشخیص دهد
[ترجمه ترگمان]زمانی که هوگان در اولین بار متوجه این موضوع شد، او در این فکر بود که آیا هر تجربه ای ممکن است بتواند the blurriness فضا را شناسایی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I have eyes to see clearly, but I prefer the blurriness.
[ترجمه گوگل]من چشمانی دارم که واضح ببینم، اما تاری را ترجیح می دهم
[ترجمه ترگمان]من چشم دارم که به وضوح ببینم، اما من مات و مات را ترجیح می دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It a goodto blur the environment map to simulate the blurriness of a reflection.
[ترجمه گوگل]محو کردن نقشه محیط برای شبیه سازی تاری یک انعکاس خوب است
[ترجمه ترگمان]یک goodto برای شبیه سازی the یک بازتاب، نقشه محیط را محو می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I am disappointed with the quality of the video but its still a cool song. . . the camera really had trouble with blurriness in the beginning.
[ترجمه گوگل]من از کیفیت ویدیو ناامید هستم اما هنوز آهنگ جالبی است دوربین در ابتدا واقعاً با تاری مشکل داشت
[ترجمه ترگمان]من از کیفیت ویدئو نومید شده ام، اما هنوز هم آهنگ خوبی است … دوربین واقعا در ابتدا با blurriness مشکل داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. For terrain gray images, a pretreatment methodology for restraining noise and blurriness and an improved algorithm for extracting terrain roughness are given.
[ترجمه گوگل]برای تصاویر خاکستری زمین، یک روش پیش تصفیه برای مهار نویز و تاری و یک الگوریتم بهبود یافته برای استخراج ناهمواری زمین ارائه شده است
[ترجمه ترگمان]برای تصاویر خاکستری زمینی، روش پیش فرآوری برای جلوگیری از نویز و blurriness و یک الگوریتم بهبود یافته برای استخراج زبری خاک ارائه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. According to ISO 13660, printing quality was evaluated by measuring dot diameter and roundness, line blurriness and roughness etc.
[ترجمه گوگل]بر اساس ISO 13660، کیفیت چاپ با اندازه گیری قطر نقطه و گردی، تاری خط و زبری و غیره ارزیابی شد
[ترجمه ترگمان]با توجه به ایزو ۱۳۶۶۰، کیفیت چاپ با اندازه گیری قطر نقطه ای و گردی، blurriness خطی و زبری مورد ارزیابی قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But those are kludges; if the distance to the subject changes while you're filming, moments of blurriness are inevitable.
[ترجمه گوگل]اما اینها کلافگی هستند اگر در حین فیلمبرداری فاصله تا سوژه تغییر کند، لحظات تاری اجتناب ناپذیر است
[ترجمه ترگمان]اما این ها kludges هستند؛ اگر فاصله به سوژه در حین فیلم برداری تغییر کند، لحظات of اجتناب ناپذیر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• state of being blurred, unclearness, indistinctness

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : blur
✅️ اسم ( noun ) : blur / blurriness
✅️ صفت ( adjective ) : blurry / blurred
✅️ قید ( adverb ) : blurrily
تاری، تار شدن

بپرس