🔸 معادل فارسی:
کندشدگی / کاهش شدت / بی حسی تدریجی
در زبان محاوره ای:
احساساتش کند شده، دیگه مثل قبل واکنش نشون نمی ده، انگار بی حس شده
________________________________________
🔸 تعریف ها:
... [مشاهده متن کامل]
1. ** ( روان شناسی – احساسی ) :**
کاهش یا سرکوب واکنش های احساسی، به ویژه در اختلالات روانی یا افسردگی
مثال: Emotional blunting is common in patients with severe depression.
کندشدگی احساسی در بیماران مبتلا به افسردگی شدید رایجه.
2. ** ( پزشکی – دارویی ) :**
کاهش اثر یا واکنش بدن به دارو یا محرک
مثال: Long - term use of opioids may lead to blunting of pain response.
مصرف طولانی مدت مواد افیونی ممکنه باعث کند شدن واکنش درد بشه.
3. ** ( فنی – فیزیکی ) :**
کند شدن لبه ی ابزار یا کاهش شدت ضربه
مثال: Repeated use caused blunting of the blade.
استفاده ی مکرر باعث کند شدن تیغه شد.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
numbing – deadening – muting – weakening – dulling
کندشدگی / کاهش شدت / بی حسی تدریجی
در زبان محاوره ای:
احساساتش کند شده، دیگه مثل قبل واکنش نشون نمی ده، انگار بی حس شده
________________________________________
🔸 تعریف ها:
... [مشاهده متن کامل]
1. ** ( روان شناسی – احساسی ) :**
کاهش یا سرکوب واکنش های احساسی، به ویژه در اختلالات روانی یا افسردگی
مثال: Emotional blunting is common in patients with severe depression.
کندشدگی احساسی در بیماران مبتلا به افسردگی شدید رایجه.
2. ** ( پزشکی – دارویی ) :**
کاهش اثر یا واکنش بدن به دارو یا محرک
مثال: Long - term use of opioids may lead to blunting of pain response.
مصرف طولانی مدت مواد افیونی ممکنه باعث کند شدن واکنش درد بشه.
3. ** ( فنی – فیزیکی ) :**
کند شدن لبه ی ابزار یا کاهش شدت ضربه
مثال: Repeated use caused blunting of the blade.
استفاده ی مکرر باعث کند شدن تیغه شد.
________________________________________
🔸 مترادف ها: